سقیفه ... (4)

 

(2)

چگونگی برپایی سقیفه

اثر :علامه عسگری ره

 

الف: بیماری و وفات پیامبر (ص)

در دهه آخر صفر سال 11 هجرى پيامبر(ص) بيمار شد. در حال بيمارى، اُسامَه فرزند زيد - آزاد شده پيامبر - را، که در آن زمان هجده ساله بود، 1 به اميرى لشکرى گماشت که برود به سمت شام و با نصاراى روم شرقى بجنگد .  

دستور فرمود که در آن لشکر، ابوبکر و عمر و ابوعبيده جرّاح سَعد بن عُباده و ديگر سران صحابه از مهاجر و انصار شرکت کنند، 2 و تأکيد فرمود که کسى از ايشان، از رفتن با آن لشکر، تخلّف نکند.

و فرمود: "لَعَنَ الله مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَيش اُسامَه. "يعنى خداى لعنت کند هرکس را که از لشکر اسامه تخلف کند (و با آن لشکر نرود. 3

پس از آن، حال پيامبر(ص)، در اثر آن بيمارى، سنگين شد. به لشکر اسامه، که در بيرون مدينه بود، خبر دادند که پيامبر(ص) در حال احتضار است. آنها که مى خواستند در امر خلافت دخالت کنند به مدينه بازگشتند و صبح روز دوشنبه دور پيامبر جمع شدند. پيامبر(ص) فرمود:

"اَتونى بِدَواه وقِرطاسٍ أَکتُبْ لَکمُ کتاباً لَن تَضِلُّوا بَعَدهٌ اَبَداً. "يعنى: قلم و کاغذ بياوريد تا (وصيت) نامه اى براى شما بنويسم که بعد از من هرگز گمراه نشويد.

عُمَر گفت : "انَّ النبى غَلبَهُ الوَجَعُ و عنِدَکم کتابُ اللهِ؛ حَسْبُنا کتابُ الله"  4یعنى بيمارى بر پيامبر غلبه کرده است - کنايه از اين که نمى داند چه مى گويد - و نزد شما کتاب خداست و کتاب خدا ما را بس است. دسته اى گفتند: دستور پيامبر را انجام دهيد. آن دسته اى که مى خواستند دستور پيامبر(ص) را انجام دهند غالب شدند. 5
در روايت ديگر، در طبقات ابن سعد، آمده است که، در آن حال، يک نفر از حاضران گفت: "انَّ نَبىَّ اللهِ لَيهْجُر" 6  يعنى همانا پيامبر خدا هذيان مى گويد.آسمان خون گريه کن! يک صحابى، در محضر ديگر صحابه، به پيامبر خاتم (ص) چنين ناروا گفت. گر چه در اين روايت گوينده را تعيين نکرده اند، ليکن، با توجه به روايت صحيح بخارى، که پيش از اين نقل کرديم، جز عُمَر از چه کسى چنين جسارتى بر مى آمد؟ آرى، گوينده همان کس بود که گفت "حَسْبُنا کتابُ الله " بار الها، چه مصيبتى از اين بزرگتر!پس از اين گفت و گو و مجادله، بعضى از حاضرين خواستند که قلم وکاغذ بياورند، امّا پيامبر(ص) فرمود "اوَبَعْدَمَاذا؟! " 7يعنى آيا پس از چه ؟! بعد از اين سخن، اگر قلم و کاغذ مى آوردند و پيامبر(ص) وصيت نامه اى مى نوشت که در آن اسم على(ع) بود، مخالفان مى توانستند چند نفر را بياورند و شهادت دهند که پيامبر(ص) آن وصيت نامه را در حال هذيان نوشته است.

در آن هنگام ، چون میانشان نزاع شد ،پيامبر فرمود: "قُوُموا عَنّى لا ينبَغى عِندَ نَبّى تَنازُعُّ. " يعنى از نزد من برخيزيد، که در محضر پيامبر، نزاع کردن شايسته نيست . 8

 

در فجر آن روز چه گذشت ؟

بلال، هرگاه که اذان نماز مى گفت، مى آمد به در خانه پيامبر(ص) و مى گفت: "الصَّلاه الصَّلاه يا رسولَ اللّه" در سحر روز دوشنبه، در وقت اذانِ صبح، بلال به در خانه پيامبر آمد و نداى هميشگى را سر داد. پيامبر(ص)، در خانه ی عايشه و در حال بيهوشى بود و سرش بر زانوى على(ع) قرار داشت. عايشه به پشت در آمد و به بلال گفت: به پدرم بگو بيايد و نماز جماعت را اقامه کند. ابوبکر آمد و ايستاد به امامت نماز صبح، پيامبر(ص) به هوش آمد و متوجه شد که در مسجد نماز جماعت بر پاست در حالى که على بر بالين او نشسته است. پيامبر(ص) با آن حال بيمارى برخاست و وضو گرفت و بر بازوان فضل بن عباّس و حضرت على(ع) تکيه کرد. پيامبر(ص) را در حالى به مسجد آوردند که از شدّت بيمارى پاهايش روى زمين کشيده مى شد. ابوبکر ايستاده بود به نماز. پيامبر(ص) به جلو ابوبکر آمد و نماز او را شکست و به طور نشسته نماز خواند و صحابه به پيامبر(ص) اقتدا کردند و نماز صبح را به جاى آوردند 9. بقيه وقايع در همان روز دوشنبه رخ داد و در همان روز، پيامبر(ص) رحلت فرمود .

 

 برای مشاهده ی کل متن به همراه منابع به ادامه ی مطلب مراجعه فرمائید

...

ادامه نوشته

سقیفه ... (3)

 

بنام خدا

(1)

پى ريزى سقيفه در زمان حيات پيامبر اکرم(ص)

 

اثر :علامه عسگری ره


براى بررسى نحوه پى ريزى سقيفه در زمان حيات پيامبر(ص) بايد آيات زير را مورد بررسى قرار دهيم.


خداوند متعال در آيات اوليه سوره تحريم مى فرمايد:

"يا أَيهَا النَّبِىُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَک تَبْتَغِي مَرْضَاه أَزْوَاجِک وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ 1 قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکمْ تَحِلَّه أَيمَانِکمْ وَاللَّهُ مَوْلَاکمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَکيمُ  2 وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَک هَذَا قَالَ نَبَّأَنِي الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ  3 إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِکه بَعْدَ ذَلِک ظَهِيرٌ "4

اى پيامبر، براى چه بر خود حرام کردى آنچه را که خداوند بر تو حلال کرده بود؟ براى جلب رضايت همسرانت؟ و خداوند آمرزنده و رحيم است. خداوند راه گشودن سوگندهايتان را معين ساخت؛ و خداوند مولاى شماست و او دانا و حکيم است.

آنگاه که پيامبر رازى را با بعضى از زنان خويش در ميان نهاد، آن زن آن راز را به ديگرى باز گفت. پس خداوند، پيامبر را از اين امر آگاه ساخت.

پيامبر نيز بخشى از آن (راز) را بيان کرد و بخشى را بيان نکرد. آن زن به پيامبر گفت: چه کسى تو را از اين آگاه ساخت؟

فرمود: خداوند دانا مرا خبر کرد. اى دو زن، به سوى خدا توبه کنيد که دل شما از حق برگشته است و اگر عليه پيامبر پشت به پشت هم دهيد، همانا خداوند مولاى اوست و جبرئيل و ديگر فرشتگان و مرد صالح از مؤمنان، پشتيبان اويند.


شأن نزول آيات

در اين آيات سه امر بيان شده است:

الف: تحريم پيامبر اکرم (ص) بر خود آنچه را که خدا بر او حلال فرموده بود براى رضاى همسرانش، و اين که خداوند راه گشودن سوگندها را بيان فرموده است.

ب: خبر دادن پيامبر (ص) رازى را به يکى از همسرانش و خبر دادن آن زن، آن راز را به ديگرى و آگاه نمودن بارى تعالى، پيامبر (ص) را از افشاى راز.

ج: تهديد بارى تعالى آن دو همسر پيامبر (ص) را، . . . تا آخر سوره.

در اين آيات بيان نشده که پيامبر (ص)، براى رضاى همسرش، چه حلالى را بر خود حرام کرده و چه رازى را آن همسر پيامبر (ص) افشا نموده و پس از آن چه شده است که خداوند چنان عبارات تهديد آميزى مى فرمايد.

شايسته است يادآور شويم که بارى تعالى مى فرمايد: " وَاَنْزَلْنا اِلَيک الذِّکرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ اِلَيهِم " النحل / ۴۴ 

ما قرآن را بر تو نازل کرديم تا شما براى مردم بيان کنى آنچه را که براى ايشان نازل شده است.


در امر قرآن ، با دوگونه وحى بر پيامبر(ص) نازل مى شده است:

۱-وحى قرآنى، که همان نصّ قرآن است، که از زمان پيامبر(ص) تا به امروز در دسترس همه است.2-وحى بيانى، که با آن تفسير قرآن بيان مى شده است.

در بيان آيه اول :

در روايت آمده است که پيامبر(ص) در روز نوبتِ حفصه، با کنيز خود ماريه هم بستر شد و آنگاه که حفصه از آن داستان آگاه گرديد، پيامبر(ص(، براى دلجويى حفصه، ماريه را بر خود حرام فرمود.1

در آيه دوم :

خداوند اين تحريم را رفع مى کند.

در آيه سوم :

بيان شده که پيامبر(ص) مطلبى را به عنوان راز به همسرش - حفصه - مى فرمايد:

 او آن راز را فاش مى کند. خداوند، پيامبرش را از کار وى آگاه مى سازد و آن حضرت(ص)، حفصه را از فاش کردن آن راز آگاه مى سازد. حفصه از پيامبر(ص) مى پرسد که چه کسى شما را از اين کار آگاه ساخت؟ پيامبر(ص) مى فرمايد: خداوند عِالِم آگاه مرا با خبر ساخت . 2

در آيه چهارم:

لحن آيه تغيير مى کند و خطاب به آن دو زن مى فرمايد:

(اگر شما از کار خود توبه کنيد (به نفع شماست) زيرا دل هايتان از حق منحرف گشته است، و چنان که بر ضدّ پيامبر(ص) پشت به پشت هم دهيد، خداوند مولاى اوست و جبرئيل و فرشتگان و مرد صالح از مؤمنان (= على) پشتيبان اويند. 3

آيا در خانه پيامبر چه پيش آمده بود که براى رفع آن نياز به تهديدى چنين سخت بوده است، تا آن حدّ که مى فرمايد:

پيامبر تنها نيست، خدا و جبرئيل و ملائکه و صالح المؤمنين(على) پشتيبان و حافظ اويند؟ آيا چه بوده که در آيات بعدى، خداوند، در مقام تهديد، مى فرمايد:

اميد است که اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش، به جاى شما، همسرانى بهتر از شما براى او قرار دهد؛ همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه کار، عابد، مهاجر، زنانى باکره و بيوه!!

اى کسانى که ايمان آورده ايد،

خود و خانواده خويش را از آتشى که هيزم آن انسانها و سنگ هاست محافظت کنيد؛ آتشى که فرشتگانى بر آن گمارده شده که خشن و سختگيرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمى ورزند و آنچه را فرمان داده شده اند (به طور کامل) اجرا مى کنند.


اى کسانى که کافر شده ايد،

امروز عذرخواهى نکنيد، چرا که تنها به اعمالتان جزا داده مى شويد.


اى کسانى که ايمان آورده ايد،

به سوى خدا توبه کنيد، توبه اى خالص؛ اميد است (با اين کار) پروردگارتان گناهانتان را ببخشد و شما را در باغ هايى از بهشت که نهرها از زير درختانش يارى است وارد کند. در آن روزى که خداوند، پيامبر و کسانى را که با او ايمان آورده اند خوار نمى کند، و اين در حالى است که نورشان پيشاپيش آنان و از سوى راستشان در حرکت است و مى گويند: پروردگارا، نور ما را کامل کن و ما را ببخش که تو بر هر چيزى توانايى. اى پيامبر، با کفّار و منافقان پيکار کن و بر آنان سخت بگير، جايگاهشان جهنّم است و بد فرجامى است.


خداوند براى کسانى که کافر شده اند به همسر نوح و همسر لوط مثال زده است.

آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند ولى به آن دو خيانت کردند و (ارتباط با آن دو پيامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: وارد آتش شويد با کسانى که وارد مى شوند.


آيا در خانه پيامبر(ص) و گرد آن حضرت چه فتنه هايى به پا شده بود که پيامبر(ص) بعضى از آنها را بيان فرمود و بعضى را بيان نفرمود؟

آن دو همسر پيامبر و همکارانشان چه نقشه هايى داشته اند که براى هشدار دادن به ايشان نيازمند آن همه تهديد و بيان عاقبت کار دو زن مشترک دو پيامبر (نوح و لوط) بوده است، با تصريح به اين که آن دو زن به آن دو پيامبر نفاق و خيانت ورزيدند و در نتيجه به آن زن امر شد که به دوزخ بروند ؟


نتیجه آنچه را که در اين باره در کتاب هاى مکتب خلفا يافته ايم چنين است:

پيامبر(ص) به حفصه دختر عُمَر فرموده بود که پدر تو با پدر عايشه (ابوبکر) براى گرفتن حکومت پس از من قيام خواهند کرد.

اين سخن را پيامبر(ص) به عنوان رازى بيان داشته بودند، لکن اين راز را حفصه با عايشه در ميان گذارد. عايشه هم آن را به پدرش باز گفت.

ابوبکر هم آن را با عُمَر در ميان گذاشت.

عُمَر از حفصه سؤال کرد داستان چيست؟ بگو (تا آماده شويم.) او هم راز پيامبر(ص) را براى پدرش فاش کرد.پيامبر(ص) بخشى از جريان را، يعنى اين که آن دو زن راز او را افشا کرده بودند، بيان نمود و از بازگويى بخشى ديگر اعراض کرد.

آيا این راز جز آمادگى پدران آن دو براى گرفتن حکومت پس از پيامبر(ص) چه مى توانست باشد؟


ابن عبّاس، براى آن که از زبان خليفه دوم شأن نزول سوره را روايت کند، با زيرکى به او گفت:

من يک سال است مى خواهم از شما سؤالى کنم، هيبت شما مرا مانع است.

عُمَر گفت: چيست؟

گفت: سؤال از آيه قرآن است.

خليفه گفت: ابن عباس، تو مى دانى علمى از قرآن نزد من است و از من سؤال نمى کنى؟

در اينجا ابن عباس از او پرسيد: سوره تحريم درباره چه کسى نازل شده است؟

عُمَر گفت: درباره عايشه و حفصه . 4


در کتاب الدُّرّ المنثور سيوطى، جلد 6 صفحه 241، چنين آمده است:

و اِذْ اَسَرُّ النُّبِىُّ اِلى بعَضِ اَزواجهِ حدَيثاً. قالَ اَسَرَّ اِلیَ حَفْصَه بِنْتِ عُمَرَ اَنَّ الخلَيفَه مِنْ بَعْدِهِ اَبُوبکرٍ وَ مِنْ بعَدِ أبي بکرٍ عُمَرُ.

از اين داستان مى توان دريافت که ابوبکر و عمر براى رسيدن به حکومت نقشه مى کشيدند، نقشه اى براى زمان حيات پيامبر(ص)  5 و نقشه اى براى بعد از آن حضرت.

آنچه که فعلاً مربوط به بحث ماست نقشه آن دو براى بعد از حيات پيامبر(ص) است که خود زير بناي سقيفه شد.

آن نقشه چنان بود که ابوبکر، عُمَر، ابو عُبيده جرّاح، سالِم مولاى ابى حُذَيفِه و عثمان، گرد آمدند و براى رسيدن به حکومت بعد از پيامبر(ص) هم سوگند شدند و اين قرار را در نامه اى نوشتند و آن را به امانت نزد ابو عبيده جرّاح گذاشتند .6

به اين سبب بود که عُمَر مى گفت: "ابوعبيده امين اين امّت است." 7 و به سبب اين قرار داد بود که خليفه دوم بارها مى گفت: "اگر ابوعبيده يا سالم مولاى ابى حذيفه زنده بودند خلافت را به ايشان واگذار مى کردم . 8


"
در واقعه تعيين خليفه دوم هم اين جريان آشکار مى شود: ابوبکر، در مرض وفاتش، عثمان را طلبيد و گفت بنويس:  

بسم الله الرّحمن الرّحيم،اين آن چيزى است که ابوبکر بن ابى قحافه به مسلمانان وصيت مى کند. امّا بعد. . . در اينجا ابوبکر بيهوش شد. عثمان نوشت: امّا بعد، من بر شما عمر بن الخطاب را خليفه قرار دادم و از خيرخواهى شما کوتاهى نکردم. چون ابوبکر به هوش آمد گفت: بخوان. عثمان نوشته را خواند. ابوبکر گفت: الله اکبر، ترسيدى مسلمان ها بعد از من گرفتار اختلاف شوند؛ بله، همين را مى خواستم بگويم . 9
عثمان از کجا خبر داشت که ابوبکر چه کسى را مى خواهد بعد از خود براى خلافت تعيين کند؟ معلوم مى شود که قرار دادى در کار آنها بوده که به ترتيب ابوبکر، عمر، سالم، ابوعبيده و عثمان، يکى بعد از ديگرى، خليفه شوند.

اين امر نيز از دو کار خليفه دوم، عمر، معلوم مى شود:

1-وقتى عمر به دست ابولؤلؤ مضروب شد، چون سالم و ابوعبيده در آن زمان از دنيا رفته بودند10-11 و عمر شوراى خلافت را طورى ترتيب داد که عثمان براى خليفه شدن رأى بياورد .12

2-از واقعه زير نيز روشن مى گردد که در زمان حيات عمر، خليفه سوم تعيين شده بود:

ابن سعد (صاحب طبقات) از سعيد بن عاص اموى نقل مى کند که وى از خليفه دوم زمينى را در کنار خانه خود مى خواست تا خانه اش را وسعت دهد؛

چون عُمَر در مورد بعضى ها از اين بخشش ها مى کرد. خليفه به او گفت: بعد از نماز صبح بيا تا کارت را انجام دهم. سعيد، به دستور خليفه، پس از نماز صبح به نزد او رفت و با او به محل زمين مطلوب رفتند.

خليفه عمر، با پاى خود، روى زمين خطّى کشيد و گفت: اين هم مال تو. سعيد بن عاص مى گويد: گفتم يا اميرالمؤمنين، من عيالوارم، قدرى بيشتر بده.عمر گفت: اينک اين زمين تو را بس است. ولى رازى به تو مى گويم، پيش خود نگهدار. بعد از من کسى روى کار مى آيد که با تو صله رحم مى کند و حاجتت را برآورَده مى سازد.

سعيد مى گويد: در طول خلافت عمر بن خطاب صبر کردم تا عثمان به حکومت رسيد و او، همچنان که عمر گفته بود، با من صله رحم کرد و خواسته ام را برآورد . 13

از اين روايت روشن مى شود که خليفه دوم، با نقشه اى که براى زمان بعد از خود کشيده بود مى دانست که خويشاوند سعيد اموى، يعنى عثمان، به خلافت خواهد رسيد.

اضافه بر اين، از جريانات زير معلوم مى شود که خليفه دوم در نظر داشت بعد از عثمان، عبدالرّحمن بن عوف و پس از او معاويه به حکومت برسند.

دليل اين مطلب آن است که در سال "عام الرُّعاف" عثمان به بيمارى خون دماغ مبتلا گرديد و مشرف به مرگ شد. پنهانى، در نامه اى، عبدالرُّحمن بن عوف را براى خلافت پس از خود تعيين کرد.

عبدالرُّحمن بسيار ناراحت شد و گفت:

من او را آشکارا خليفه کردم ولى او پنهانى خلافت مرا مى نويسد.  14 بدين سبب بين آن دو دشمنى شديد ايجاد شد و نفرين حضرت امير(ع) درباره آنها مستجاب گرديد که فرموده بود: خداوند بين شما اختلاف بيندازد 15 . عثمان از آن بيمارى شفا يافت وعبدالرّحمن در زمان خلافت عثمان وفات کرد . 16  

واميرالمؤمنين(ع)، نيز در همان روز که عبدالرّحمن بن عوف با عثمان بيعت کرد و موجب خلافت او شد، به او فرموده بود:

"وَاللهِ مَا وَ لَّيت عُثْمانَ اِلاّ لِيرُدَّ اَلامْرَاليک. "

يعنى به خدا قسم، تو عثمان را به خلافت نرساندى مگر که (روزى) او نيز خلافت را به تو باز سپارد . 17  

و امّا ميل عُمَر به خلافت معاويه را، پس از اين، در بخش مربوط به معاويه در زمان عُمَر مورد بحث قرار خواهيم داد و در اينجا به ذکر اين نکته اکتفا مى کنيم که اصولاً عُمَر مى خواست خلافت در قريش باشد ولى به بنى هاشم نرسد و او و يارانش، نه تنها در زمان خودشان، بلکه براى بعد از خودشان نيز نمى خواستند که بنى هاشم به حکومت برسند . 18

 

 برای مشاهده ی کل متن به همراه منابع به ادامه ی مطلب مراجعه فرمائید

...

 

ادامه نوشته

سقیفه ... (2)

 

بنام خدا

 

اثر :علامه عسگری ره

 

پیشگفتار

درباره "سقيفه" وجايگاه آن در تاريخ اسلام، از ديرباز تاکنون، کتاب هاى بسيارى مستقلاً يا به مناسبت، به رشته تحرير در آمده است که، البته، از نظر ارزش واهميت يکسان نيستند .

بيشتر اين کتاب ها، سقيفه را، تنها در يک روز ديده اند ولذا غالباً کوشيده اند که، صرفاً، حوادث آن روز را بررسى کنند؛

البته، گاه، بذکر حوادثى که در طى يک دو هفته پيش و پس از آن رخ داده است نيز پرداخته اند .


در ميان کتب متقدمين کمتر کتابى را مي توان سراغ گرفت که در اين باره سخن نگفته باشد. نگاهى به سى اثر برجسته از منابع هزاره اول اسلامى، که در آنها ماجراى سقيفه، گاه به اجمال وگاه به تفصيل مورد بحث واقع شده، گويای اين حقيقت است که ارباب تاريخ وسيره وحديث نتواسته اند بى اعتنا از کنار اين ماجرا بگذرند . 1


از نويسندگان معاصر نيز افرادى بدين کار همت گماشته اند و آثارى شايان توجه عرضه کرده اند،

کسانى چون:

مرحوم محمد رضا مظفر 2   محمد باقر بهبودى 3    عبد الفتاح عبد المقصود 4   ويلفرد مادلونگ 5


مرحوم مظفر در کتاب خود السقيفه کوشيده که با روش علم کلام به دين ماجرا بنگرد و اثبات کند که آنچه در سقيفه شد :

اولاً بر مبناى اختيار و اجماع امت نبود و ثانياً مخالفت با نص شرعى داشت.

 البته اين ديدگاهى تازه نيست و بيش از وى بسيارى از علماى شيعه از اين منظر بدين ماجرا نگريسته اند، همچون:

مرحوم شيخ مفيد (ت 413 ه) در کتاب هاى آمالى و محاضرات

و مرحوم سيد ابن طاووس (ت 664 ه) در کتاب ارزشمند کشف المحجة .


آقاى محمد باقر بهبودى در کتاب سيره علوى حوادث پس از رحلت پيامبر اکرم (ص) را تا شهادت امير المؤمنين (ع) مورد بررسى قرار داده و در اين ميان بحث مفصل و مفيدى را درباره ی سقيفه مطرح کرده است وى سقيفه را حاصل نقشه اى از پيش طراحى شده مى داند که مسلمانان را در مقابل کار انجام شده قرار داد؛

منتها، دامنه ی اين نقشه را تا زمان عثمان و معاويه نمى بيند و لذا بحث ايشان، على رغم دقت و استناد علمى آن، نا تمام مى ماند .


عبد الفتاح عبد المقصود سقيفه را محل ظهور عملياتى از پيش طراحى شده مى داند که در آن نه خبرى از شورا بود و نه جاى براى حاکميت شورا . از نظر او، سقيفه مى تواند آغاز حکمرانى کسانى باشد که مى خواستند حکومت را چون گويى در ميان خويش بگردش آورند.6


گر چه عبد الفتاح عبد المقصود، نيز در اين ماجرا، نشانه هاى روشنى از برنامه ريزى قبلى مى بيند 7نهايتاً، روايات متضمن تصريح عُمَر به نام افرادى که اگر زنده مى بودند آنان را پس از خود به خلافت مى گماشت، جعلى مى شمارد 8 وبر خلاف آنچه که در ابتدا کتاب خود عرضه داشته ، تبانى اين سه دوست (ابوبکر، عمر، ابو عبيده الجرّاح) را بر غصب خلافت وگرداندن آن در ميان خود ضعيف شمرده کردن نمى نهد. 9

و اما ويلفرد مادلونگ مستشرق آلمانى الاصل در کتاب خود ابتدا نظريه لامس (Lammens) را در باره مثلث قدرت (ابوبکر، عمر، ابو عبيده الجرّاح) مطرح مى کند 10 و از قول کايتانى تصريح مى کند که در اين مثلث ، الهام بخش اصلى، عُمَر بوده است 11 ونتيجه مى گيرد که پيامر اکرم به هيچ وجه در نظر نداشت که ابوبکر جانشين طبيعى او باشد و به انجام اين کار رضايت نداشت 12 وى، مؤکداً تصريح مى کند که يايگاه ممتاز حاکميت بر جامعه اسلامى، که ابوبکر آنرا به قريش اختصاص داده بود هيچ مبنايى در قرآن نداشت 13 .


با اين همه، مادلونگ هيچ اعتقادى به تصريح پيامبر (ص) درباره جانشينى امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع) نيز ندارد وحتى درباره واقعه غدير خم نيز چنين اظهار نظر مى کند که: "

ظاهراً آن هنگام، موقع مناسبى نبود که على را به جانشينى خود منصوب کند. احتمالاً محمد (ص) به اميد آنکه طول عمرِ او به اندازه اى باشد تا يکى از اسباطش را تعيين کند، اين تصميم گيرى را به تأخير انداخت 14.

وى، نهايتاً چنين نتيجه مى گيرد که پيامبر (ص) بدون تعيين جانشين از دنيا رفت . 15علاوه بر اين، مادلونگ احاديث عبد اللَّه بن عباس  را هم که در آنها اعترافات صريح عُمَر به علت منعِ خلافت از على (ع) گزارش شده است به اعتبار مى داند 16 بى آنکه در اين باره دليل مقبول ارائه کند.


در بخشى پايانى کتاب، مادلونگ پا را از اين هم فراتر مى گذارد، واصلاً، عدم تعيين جانشين را سنّت پيامبر (ص) اعلام مى کند وحتى مى گويد که شايد على (ع) هم بنابه همين سنّت، مايل نبود، در زمان خلافت خود جانشينى براى خويش انتخاب کند؛ هرچند که بالاخره به حسن (ع) وصيت کرد . 17البته مادلونگ معتقد است که ابوبکر طالب خلافت بود 18وبي ترديد پيش از رحلت پيامبر (ص) تصميم گرفته بود که آن خليفه خود او باشد، بدون آنکه از جانب پيامبر (ص) بدين کار نامزد شده باشد؛ لذا تصميم گرفت براى رسيدن به اين آرزو، مخالفان قدرتمند خود را که از أهل بيت پيامبر (ص) بودند از ميان بردارد وبه انتظار فرصت نشست . اين فرصت را اشتباه عجولانه انصار براى انتخاب رهبر از ميان خود به دست او داد . 18


بدين ترتيب مادلونگ نيز بر وجود نقشه وطراحى قبلى براى رسيدن به خلافت از جانب ابوبکر تأکيد دارد منتها، بروز وظهور اين تصميم را، در سقيفه، أمری اتفاقى مى داند وهميارى چندتن ديگر از مردان قريش را در اين کار در گردن نهادن اکثريت قريش و انصار به خلافت ابوبکر، مؤثر مى شمارد . خاصه که ابوبکر، با گفتن اين جمله که (قريش حق قبيله اى براى حکومت دارد) آنان را اغفال کرده بود و آنان نيز از اينکه حکومت، همچون نبوت، در انحصار خاندان پيامر (ص) نمى مانَد راضى بودند . 19

 

* * *


مرورى اجمالى بر آنچه که از ديرباز تا کنون درباره سقيفه نگاشته شده است لازم بود تا اينکه ارزش و اهميت کار محقق گرانمايه، علامه سيد مرتضى عسکرى، در کتابى که پيش روى داريد، بهتر شناخته شود.


بر اساس اين کتاب سقيفه در يک روز و يا طراحى يک نفر براى خلافت خلاصه نمى شود ،

بلکه :

سقيفه آغاز بروز و ظهور اجراى نقشه اى حساب شده است که طى آن افرادى معين از قريش مى بايست يکى پس از ديگرى، زمام حکومت را به دست گيرند تا آن را، پيوسته، از أهل بيت پيامبر (ص) - که بنا به نصّ ايشان، جانشينان بر حقّ پيامبر بودند - دور دارند ونهايتاً آن را به بنى اميه بسپارند . اين نقشه اجرا شد، لکن با قتل عثمان وخلافت امير المؤمنين (ع)، نا تمام ماند.

اين تحليل، که بر مبناى منابع درجه اوّل مکتب خلفاست، در نوع خود بى نظير است؛ مطالب پراکنده و ناتمام و بعضاً نادرست گذشتگان و معاصران را، درباره ی سقيفه، منظّم وکامل ساخته، تصحيح مى کند وبراى فهم بهتر تاريخ اسلام، از زمان رحلت پيامبر (ص) تا کنون، بسيار روشنى بخش و هدايتگر است.


نشر کنگره فرصت را مغتنم شمرد، وبا کسب اجازه از مؤلف ومحقّق گرانقدر، حضرت علامه سيد مرتضى عسکرى - دامت افاضاته - چاپ ونشر اين اثر ارزشمند را وجهه همّت قرار داد وبراى تتميم فايده آن، با استفاده از مآخذ معتبر، مستندات روايات حديثى و تاريخى منقول در اين کتاب را، در پى نوشت آورد ودر مواردى نيز حواشى چند در توضيح بعضى مطالب درج کرد.

اميد که اين برگ سبز، در درگاه مولى الموحّدين و امير المؤمنين، حضرت على بن ابى طالب عليه السلام، به ديده قبول تلقّى شود؛ إن شاء اللَّه .


وآخرُ دَعوانا اَنِ الحمدُ للَّه ربّ العالمين
مهدى دشتى
زمستان 1379 – تهران

 

 برای مشاهده ی کل متن به همراه منابع به ادامه ی مطلب مراجعه فرمائید

 ... 

ادامه نوشته

سقیفه ... (1)

 

بسم الله الرحمن الرحيم


الحمدُ للّه ربّ العالمينَ والصّلاه والسَلامُ على محمّد وآلهِ الطاهرين

 

علامه عسگری (ره)


اين کتاب، در اصل، سخنرانى هايى بوده که در مجالس عزادارى محرّم وصفر سال 1419 هجرى ايراد شده بود و پس از پياده کردن نوارهاى آن سخنرانيها ، جناب اقاى دکتر مهدى دشتى زحمت تدوين و تحقيق مستندات آن را بر عهده گرفتند واکنون آماده چاپ شده است .

.

.

سقيفه در لغت عرب به معنى سايبانى است که شيوخ عرب را مهمان خانه اى بوده است که افراد قبيله نيز در آن جمع مى شدند و در باره همه امور قبيله گفت و گو مى کردند.


انصار پيامبر اکرم (ص) از دو قبيله اوس وخزرج بودند که هر دو قبيله در اصل از اهل يمن بودند واجداد ايشان براى درک حضور پيامبر خاتم(ص) ويارى حضرتش به مدينه آمده بودند.


سقيفه مشهور در تاريخ، محل اجتماع قبيله خزرج از انصار در مدينه بوده است و رئيس ايشان سعد بن عُباده بوده که براى بيعت با او پس از وفات پيامبر در ان محل اجتماع کرده بودند؛

در حالى که جسد مبارک پيامبر (ص) بين خاندانش بود و مشغول غسل دادن جسد مطهر آن حضرت بودند چون خبر اجتماع سقيفه به گروه پيروِ ابوبکر و عمر رسيد ايشان نيز باسرعت به اجتماع سقيفه ملحق شدند .

 

آثار اجتماع سقيفه

در اثر اجتماع در آن سقيفه شريعت اسلام پس از پيامبر اکرم (ص) دگرگون شد!.

در اثر سقيفه تاريخ اسلام دگرگون شد .

در اثر سقيفه به در خانه فاطمه زهرا(س) آتش بردند وشد آنچه شد.

در اثر سقيفه شمشير ابن ملجم بر فرق امير المؤمنين على (ع) فرود آمد .

در اثر سقيفه امام حسن (ع) با زهر شهيد شد.

در اثر سقيفه حضرت امام حسين (ع) شهيد شد! و زينب (س) وديگر دختران پيامبر(ص) اسير شدند!

در اثر آن سقيفه مسير تاريخ بشريت دگرگون شد.

در اثر سقيفه از آن روز تا کنون وتاظهور حضرت مهدى موعود (عج) ادامه دارد!! .


سيد مرتضى العسکري
ذيقعده 1421 هـ