محرّم


امام رضا (عليه ‌السلام):


إنَّ المُحَرَّمَ شَهرٌ كانَ أهْلُ الجاهِلِيَّةِ يُحَرِّمُونَ فِيهِ القِتالَ، فَاسْتُحِلَّت فِيهِ دِماؤُنا، وَهُتِكَتْ فِيهِ حُرْمَتُنا، وَسُبِيَ فِيهِ ذَرارِينا وَنِساؤُنا.


محرّم ماهی است كه [حتّی] مردم زمان جاهليّت جنگ را در آن حرام می‌دانستند، [امّا] در آن ماه خون ما را حلال شمردند، حرمت ما را پايمال و فرزندان و زنان ما را اسير كردند.

Muharram is the month when even people of the Jāhillīyya time declared fighting unlawful, [but never less] in that month they declared shedding our blood lawful, trampled upon our honor and captured our children and women.

 

بحار الأنوار، ج 44، ص 283

 

آشنایی با علوم حدیث

 

بایگانی برنامه های دانش حدیث

   

 منبع

احادیثی پیرامون سرزنش دیگران ...

 

كیفر دنیوی كسی كه سرزنش می كند چیست؟

 

 

رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :

 

مَن عَيَّرَ أخاهُ بِذَنبٍ قَد تابَ مِنهُ لَم يَمُتْ حَتّى يَعمَلَهُ .

هر كس برادر خود را براى گناهى كه از آن توبه كرده است سرزنش كند ، نميرد تا خود آن گناه را مرتكب شود .

 

تنبيه الخواطر : 1 / 113 منتخب ميزان الحكمة : 420

 

 

عنه صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :

مَن أذاعَ فاحِشَةً كانَ كمُبتَدِئها ، ومَن عَيَّرَ مُؤمِنا بِشَيءٍ لَم يَمُتْ‏حَتّى يَركَبَهُ .

هركس زشتكارى و گناهى را فاش كند، مانند كسى است كه آن را انجام داده‏است و هر كه مؤمنى را به چيزى سرزنش كند ، نميرد تا خود مرتكب آن شود .

الكافي : 2 / 356 / 2 منتخب ميزان الحكمة : 420

 

 

سرزنش كردن مؤمن چه كیفری دارد؟

 

عنه صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :

 

إن عَـيَّرَكَ أخـوكَ المُسلِمُ بِما يَعلَمُ فيكَ فَلا تُعَيِّرْهُ بِما تَعلَمُ فيهِ ؛ يَكونُ لَكَ أجرا وعلَيهِ إثما .

اگر برادر مسلمانت عيبى از تو بداند و به آن تو را سرزنش كند ، تو به واسطه عيب و گناهى كه از او مى‏دانى سرزنشش مكن تا براى تو پاداش باشد و بر او گناه .

تنبيه الخواطر : 2 / 155 منتخب ميزان الحكمة : 420

 

 

الإمامُ الباقرُ عليه‏السلام :

ما مِن إنسانٍ يَطعَنُ في عَينِ مُؤمِنٍ إلاّ ماتَ بِشَرِّ ميتَةٍ ، وكانَ قَمِناأن لا يَرجِعَ إلى خَيرٍ .

هيچ انسانى نيست كه پيش روى مؤمنى از او بد گويد و طعنه زند ، مگر اين كه به بدترين شكل بميرد و سزاوار است كه روى خير و سعادت را نبيند .

الكافي : 2 / 361 / 9 منتخب ميزان الحكمة : 420

 

الإمامُ الصّادقُ عليه‏السلام :

مَن أ نَّبَ مُؤمِنا أ نَّبَهُ اللّه‏ُ في الدّنيا والآخِرَةِ .

هر كس مؤمنى را سرزنش كند ، خداوند او را در دنيا و آخرت سرزنش كند .

الكافي : 2 / 356 / 1 منتخب ميزان الحكمة : 420

 

 

هر كس از گرفتاری برادر ایمانی خود شادمان شود، چه كیفری می بیند؟

 

عنه عليه‏السلام :

لا تُبدي الشَّماتَةَ لِأخيكَ فيَرحَمَهُ اللّه‏ُ ويُصَيِّرَها بِكَ . وقالَ : مَن شَمَتَ بِمُصيبَةٍ نَزَلَت بِأخيهِ لَم يَخرُجْ مِنَ الدّنيا حَتّى يُفتَتَنَ .

از گرفتارى‏برادرت اظهار شادى مكن كه خداوند به او رحم مى‏كند و آن گرفتارى را به تو مى‏رساند . همچنين فرمود : هر كس از گرفتارى و مصيبتى كه به برادرش رسيده است شاد شود ، از دنيا نرود تا خود گرفتار آن شود .

الكافي : 2 / 359 / 1 منتخب ميزان الحكمة : 420

 

هدیه حاج حسنعلی نخودکی به امام ره

 

هدیه حاج حسنعلی نخودکی به امام(ره) 

ازحضرت آیت‌الله آقا موسی شبیری زنجانی نقل شده است که:

در سفری که امام خمینی(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام درصحن حرم امام رضا (ع) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه می شوند.

 امام امت (ره) که در آن زمان شاید درحدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می شمارد و به ایشان می گوید با شما سخنی دارم.حاج حسنعلی نخودکی می گوید: من درحال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من خودم پیش شما می آیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی می آید و می گوید چه کار دارید؟

امام (ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (ع) کرد و گفت: تو را به این امام رضا، اگر (علم) کیمیاداری به ما هم بده؟

حاج حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند:

اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول می دهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و درهر جائی به کار نبرید؟

امام خمینی (ره) که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان می بارید، سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند: نه نمی توانم چنین قولی به شما بدهم.

حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید روبه ایشان کرد وفرمود: حالا که نمی توانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می دهم و آن این که:

بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هوالعلی العظیم» می خوانی.

و بعد تسبیحات فاطمه زهرا(س) را می گویی.

وبعد سه بار سوره توحید «قل هوالله احد» را می خوانی.

و بعد سه بار صلوات می گویی:اللهم صل علی محمد و آل محمد

و بعد سه بار آیه مبارکه: و من یتق الله یجعل له مخرجا. و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله، بالغ امره قد جعل الله لکل شیء قدراً؛ (طلاق/2 و 3)

(هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند و او را از جائی که گمان ندارد روزی می دهد، و هرکس برخداوند توکل کند کفایت امرش را می کند، خداوند فرمان خود را به انجام می رساند، و خدا برای هرچیزی اندازه ای قرار داده است.)

را می خوانی که این از کیمیا برایت بهتر است.

منبع: مجله بشارت، ش 58، صادق زینی لشکاجانی.

 

اصحاب صحیفه و سقیفه

 

با نام خدای عالی اعلی 

سلام

بنده اصلا قصد نداشتم مطالبی که در مورد اصحاب صحیفه میذارم متنی من باب روضه حضرت زهرا سلام الله علیها هم باشه

اما ظاهرا باید کل مطالبی رو که در این مورد یافت میشد گذاشت تا کمابیش از چند و چون ماجرا باخبر باشیم ...

با عرض معذرت که مطالب تکان دهنده ای رو در این قسمت از پست وبلاگ قرار میدم ...

 

وقایع سقیفه از لسان سلمان


1-بیعت ابو بکر

استدلال قریش در مقابل انصار با حق على علیه السّلام‏

ابان بن ابى عیّاش از سلیم بن قیس نقل مى‏کند که گفت: از سلمان فارسى شنیدم که چنین مى‏گفت:هنگامى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از دن یا رفت و مردم آنچه مى‏خواستند کردند، ابو بکر و عمر و ابو عبیده جراح نزد مردم آمدند و با انصار به مخاصمه برخاستند و آنان را با حجت و دلیل على علیه السّلام محکوم کردند و چنین گفتند: اى گروه انصار، قریش از شما به امر خلافت سزاوارترند، زیرا پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از قریش است، و مهاجرین از شما بهترند زیرا خداوند در کتابش ابتدا آنان را ذکر کرده و ایشان را فضیلت داده است. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله هم فرموده است:«امامان از قریش‏اند»


کیفیت غسل و نماز بر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله‏

سلمان مى‏گوید: نزد على علیه السّلام آمدم در حالى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را غسل مى‏داد. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به على علیه السّلام وصیّت کرده بود که کسى غیر او غسلش را بر عهده نگیرد. وقتى عرض کرد: یا رسول اللَّه، پس چه کسى مرا در غسل تو کمک خواهد کرد؟ فرمود: جبرئیل. على علیه السّلام هیچ عضوى (از اعضاى حضرت) را اراده نمى‏کرد مگر آنکه برایش گردانیده مى‏شد .

وقتى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را غسل داد و حنوط نمود و کفن کرد من و ابو ذر و مقداد و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام را به داخل خانه برد، و خود جلو ایستاد و ما پشت سر او صف بستیم و بر آن حضرت نماز خواندیم. عایشه نیز در حجره بود ولى متوجه نشد چرا که خداوند چشم او را گرفته بود.

سپس ده نفر از مهاجرین و ده نفر از انصار را به داخل مى‏آورد. آنان وارد مى‏شدند و دعا مى‏کردند و خارج مى‏شدند، تا آنکه هیچ کس از حاضرین از مهاجرین و انصار باقى نماندند مگر آنکه بر آن حضرت نماز خواندند .


کیفیت بیعت مردم با ابو بکر

سلمان فارسى مى‏گوید: کار مردم را به على علیه السّلام- در حالى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را غسل مى‏داد- خبر دادم و گفتم: ابو بکر هم اکنون بر فراز منبر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله قرار گرفته، و مردم به این راضى نمى‏شوند که با یک دست با او بیعت کنند، بلکه با هر دو دست راست و چپ با او بیعت مى‏کنند !


اوّلین بیعت‏کننده با ابو بکر

على علیه السّلام فرمود: اى سلمان، آیا مى‏دانى اوّل کسى که با او بر منبر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بیعت کرد که بود؟ عرض کردم: نه، ولى او را در سقیفه بنى ساعده دیدم هنگامى که انصار محکوم‏ شدند، و اوّلین کسانى که با او بیعت کردند مغیرة بن شعبة و سپس بشیر بن سعید و بعد ابو عبیده جرّاح و بعد عمر بن الخطاب و سپس سالم مولى ابى حذیفه و معاذ بن جبل بودند.

فرمود: در باره اینان از تو سؤال نکردم، آیا دانستى هنگامى که از منبر بالا رفت اوّل کسى که با او بیعت کرد که بود؟ عرض کردم: نه، ولى پیرمرد سالخورده‏اى که بر عصایش تکیه کرده بود دیدم که بین دو چشمانش جاى سجده‏اى بود که پینه آن بسیار بریده شده بود! او بعنوان اولین نفر از منبر بالا رفت و تعظیمى کرد و در حالى که مى‏گریست گفت:

«سپاس خدایى را که مرا نمیرانید تا ترا در این مکان دیدم! دستت را (براى بیعت) باز کن.»
ابو بکر هم دستش را دراز کرد و با او بیعت کرد. سپس گفت: «روزى است مثل روز آدم» ! و بعد از منبر پائین آمد و از مسجد خارج شد.على علیه السّلام فرمود: اى سلمان، مى‏دانى او که بود؟ عرض کردم: نه، ولى گفتارش مرا ناراحت کرد، گوئى مرگ پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را با شماتت و مسخره یاد مى‏کرد. فرمود: او ابلیس بود. خدا او را لعنت کند.


ابلیس از غدیر تا سقیفه‏

پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به من خبر داد که ابلیس و رؤساى اصحابش هنگام منصوب کردن آن حضرت مرا به امر خداوند در روز غدیر خم حاضر بودند.

آن حضرت به مردم خبر داد که من نسبت به آنان از خودشان صاحب اختیار ترم، و به ایشان دستور داد که حاضران به غایبان برسانند.

(در آن روز) شیاطین و مریدان از اصحاب ابلیس رو به او کردند و گفتند: «این امت، مورد رحمت قرار گرفته و حفظ شده‏اند، و دیگر تو و ما را بر اینان راهى نیست. چرا که پناه و امام بعد از پیامبرشان به آنان شناسانده شد». ابلیس غمگین‏ و محزون رفت.


امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: بعد از آن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به من خبر داد و فرمود:

مردم در سقیفه‏ بنى ساعده با ابو بکر بیعت مى‏کنند بعد از آنکه با حقّ ما و دلیل ما استدلال کنند. سپس به مسجد مى‏آیند و اولین کسى که بر منبر من با او بیعت خواهد کرد ابلیس است که به صورت پیرمرد سالخورده پیشانى پینه بسته چنین و چنان خواهد گفت.

سپس خارج مى‏شود و اصحاب و شیاطین و ابلیس‏هایش را جمع مى‏کند. آنان به سجده مى‏افتند و مى‏گویند:

«اى آقاى ما، اى بزرگ ما، تو بودى که آدم را از بهشت بیرون کردى»! (ابلیس) مى‏گوید: «کدام امت پس از پیامبرشان گمراه نشدند؟ هرگز! گمان کرده‏اید که من بر اینان سلطه و راهى ندارم؟ کار مرا چگونه دیدید هنگامى که آنچه خداوند و پیامبرش در باره اطاعت او دستور داده بودند ترک کردند».

و این همان قول خداوند تعالى است که‏ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‏ ، «ابلیس گمان خود را به آنان درست نشان داد و آنان به جز گروهى از مؤمنین او را متابعت کردند».


2-اتمام حجت امیر المؤمنین علیه السّلام‏

سه بار کمک خواهى اصحاب کساء بر در خانه‏هاى مهاجرین و انصار

سلمان مى‏گوید: وقتى شب شد على علیه السّلام حضرت زهرا علیها السّلام را سوار بر چهارپایى نمود و دست دو پسرش امام حسن و امام حسین علیهما السّلام را گرفت، و هیچ یک از اهل بدر از مهاجرین و انصار را باقى نگذاشت مگر آنکه به خانه‏هایشان آمد و حقّ خود را برایشان یادآور شد و آنان را براى یارى خویش فرا خواند. ولى جز چهل و چهار نفر، کسى از آنان دعوت او را قبول نکرد.

حضرت به آنان دستور داد هنگام صبح با سرهاى تراشیده و در حالى که اسلحه‏هایشان را به همراه دارند بیایند و با او بیعت کنند که تا سر حد مرگ استوار بمانند.وقتى صبح شد جز چهار نفر کسى از آنان نزد او نیامد . (سلیم مى‏گوید:) به سلمان گفتم: چهار نفر چه کسانى بودند؟ گفت: من و ابو ذر و مقداد و زبیر بن عوام.

امیر المؤمنین علیه السّلام در شب بعد هم نزد آنان رفت و آنان را قسم داد. گفتند: «صبح نزد تو مى‏آئیم». ولى هیچ یک از آنان غیر از ما نزد او نیامد. در شب سوم هم نزد آنان رفت ولى غیر از ما کسى نیامد.

 جمع قرآن و دعوت به آن‏

وقتى حضرت عهدشکنى و بى‏وفایى آنان را دید خانه‏نشینى اختیار کرد و به قرآن رو آورد و مشغول تنظیم و جمع آن شد، و از خانه‏اش خارج نشد تا آنکه آن را جمع آورى نمود در حالى که قبلا در اوراق و تکه چوبها و پوستها و کاغذها (نوشته شده) بود .وقتى حضرت همه قرآن را جمع مى‏نمود و آن را با دست مبارک خویش طبق تنزیل‏ و تأویلش و ناسخ و منسوخش‏ مى‏نوشت، ابو بکر به سراغ او فرستاد که بیرون بیا و بیعت کن.

على علیه السّلام جواب فرستاد: «من مشغول هستم و با خود قسم یاد کرده‏ام که عبا بر دوش نیندازم جز براى نماز، تا آنکه قرآن را تنظیم و جمع نمایم». آنان هم چند روز در باره او سکوت اختیار کردند.

امیر المؤمنین علیه السّلام قرآن را در یک پارچه جمع آورى نمود و آن را مهر کرد. سپس بیرون آمد در حالى که مردم با ابو بکر در مسجد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله اجتماع کرده بودند. حضرت با بلندترین صدایش فرمود:

«اى مردم، من از روزى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از دنیا رفته به غسل آن حضرت و سپس به قرآن مشغول بوده‏ام تا آنکه همه آن را بصورت یک مجموعه در این‏ پارچه جمع آورى نمودم. خداوند بر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله آیه‏اى نازل نکرده مگر آنکه آن را جمع آورى کرده‏ام، و آیه‏اى از قرآن نیست مگر آنکه آن را جمع نموده‏ام، و آیه‏اى از آن نیست مگر آنکه براى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله خوانده‏ام‏ و تأویلش را به من آموخته است».

سپس فرمود: «براى آنکه فردا نگوئید: ما از این مطلب بى‏خبر بودیم»! و بعد فرمود:
«
و بدین جهت که روز قیامت نگوئید: من شما را به یارى خویش دعوت نکردم و حق خود را برایتان یادآور نشدم، و شما را به کتاب خدا از ابتدا تا انتهایش دعوت نکردم»! عمر گفت: قرآنى که همراه خود داریم ما را از آنچه بدان دعوت مى‏کنى بى‏نیاز مى‏نماید» ! سپس على علیه السّلام داخل خانه‏اش شد.


اتمام حجت بر ابو بکر در القاب ادّعایى‏

عمر به ابو بکر گفت: سراغ على بفرست که باید بیعت کند، و تا او بیعت نکند ما صاحب مقامى نیستیم، و اگر بیعت کند از جهت او آسوده مى‏شویم.

ابو بکر (کسى را) نزد على علیه السّلام فرستاد که: «خلیفه پیامبر را جواب بده»! فرستاده نزد حضرت آمد و مطلب را عرض کرد. حضرت فرمود: «سبحان اللَّه، چه زود بر پیامبر دروغ بستید! او و آنان که اطراف او هستند مى‏دانند که خدا و رسولش غیر مرا خلیفه قرار نداده‏اند». فرستاده آمد و آنچه حضرت فرموده بود رسانید.

(ابو بکر) گفت: برو به او بگو: «امیر المؤمنین ابو بکر را جواب بده»! او هم آمد و آنچه گفته بود به حضرت خبر داد. على علیه السّلام فرمود: «سبحان اللَّه، بخدا قسم زمانى طولانى نگذشته است که فراموش شود. بخدا قسم او مى‏داند که این نام (امیر المؤمنین) جز براى من صلاحیت ندارد. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به او که هفتمى در میان هفت نفر بود امر کرد و بعنوان امیر المؤمنین بر من سلام کردند. او و رفیقش عمر از میان هفت نفر سؤال کردند و گفتند: آیا حقّى از جانب خدا و رسولش است؟ پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به آن دو فرمود: آرى حق است، حقى از جانب خدا و رسولش که او امیر مؤمنان و آقاى مسلمانان و صاحب پرچم سفید پیشانیان شناخته شده است‏ . خداوند عزّ و جلّ او را در روز قیامت بر کنار صراط مى‏نشاند و او دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به جهنّم وارد مى‏کند».


فرستاده ابو بکر رفت و آنچه حضرت فرموده بود به او خبر داد. سلمان مى‏گوید: آن روز را هم در باره او سکوت کردند.

مابقی در ادامه ی مطلب

...

 

ادامه نوشته

اصحاب صحیفه 6

 

اتمام حجت اصحاب امیرالمومنین

1- سخنان سلمان بعد از بیعت

سلیم بن قیس می گوید: به سلمان گفتم: ای سلمان، آیا بیعت کردی و چیزی نگفتی؟ او گفت: بعد از آنکه بیعت کردم چنین گفتم:

" بقیه روزگار را ضرر و هلاکت ببینید. آیا می دانید با خود چه کرده اید؟ کار درست کردید و به خطا رفتید! با سنت آنان که قبل از شما بودند که تفرقه و اختلاف می نمودند درست و مطابق انجام دادید، و از سنت پیامبرتان خطا رفتید که خلافت را از معدنش و از اهلش خارج ساختید."

عمر گفت: ای سلمان، حال که رفیقت بیعت نمود و تو نیز بیعت کردی هر چه می خواهی بگو و هر چه می خواهی بکن و رفیقت هم هرچه می خواهد بگوید.

سلمان می گوید: گفتم: از پیامبر علیه السلام شنیدم که می فرمود:

" برابر گناه همه امتش تا روز قیامت و برابر عذاب همه آنان بر گردن تو و رفیقت که با او بیعت کردی خواهد بود." عمر گفت: هر چه می خواهی بگو، آیا چنین نیست که بیعت نمودی و خداوند چشمت را روشن نساخت که رفیقت خلافت را بر عهده بگیرد؟

گفتم: شهادت می دهم که من در بعضی کتابهایی که از طرف خداوند نازل شده خوانده ام که تو – با اسم و نسب و اوصافت- دری از درهای جهنم هستی. عمر گفت: هر چه می خواهی بگو، آیا خداوند خلافت را از اهل این خانه نگرفت که شما آنان را بعد از خداوند ارباب خود قرار داده اید؟

به او گفتم: شهادت می دهم از پیامبر علیه السلام شنیدم که می فرمود – در حالی که در باره این آیه از او سوال کردم که

" فَیومَئِذٍ لا یعَذِّبُ عَذابَهُ اَحَدٌ وَ لا یوثِقُ وَثاقَهُ اَحَدٌ" –فجر آیات 25 و 26- " در آن روز هیچ کس را مانند او عذاب نمی کند و هیچ کس را مانند او به بند نمی کشد."- حضرت به من خبر داد که آن تو هستی.

عمر گفت: ساکت شو، خدا صدایت را خفه کند، ای غلام، و ای پسر زن بد بو!

علی علیه السلام فرمود: ای سلمان، تو را قسم می دهم که ساکت باشی.

سلمان گفت: به خدا قسم، اگر علی علیه السلام مرا به سکوت امر نکرده بود آنچه درباره او نازل شده و هرچه درباره او و رفیقش از پیامبر علیه السلام شنیده بودم به او خبر می دادم.

وقتی عمر دید من ساکت شدم گفت: تومطیع و تسلیم او هستی.

 

2- سخنان ابوذر بعد از بیعت

سلمان می گوید:

وقتی ابوذر و مقداد بیعت کردند و چیزی نگفتند، عمر گفت: ای سلمان، تو هم مثل دو رفیقت خودداری نمی کنی؟ به خدا قسم تو نسبت به اهل این خانه از آن دو نفر با محبت تر نیستی و از آن دو بیشتر به آنان احترام نمی کنی. همان طور که میبینی خودداری کردند و بیعت نمودند.

ابوذر گفت: ای عمر، ما را به محبت آل محمد و احترام آنان سرزنش می کنی؟

خدا لعنت کند – که لعنت کرده است- هر کس آنان را دشمن بدارد و به آنان نسبت ناروا دهد و به حق آنان ظلم کند و مردم را بر گردن ایشان سوار نماید و این امت را به پشت سرشان به طور قهقری برگرداند.

عمر گفت: آمین، خداوند لعنت کند هر کس که به حق آنان ظلم کند! ولی نه به خدا قسم ایشان را در خلافت حقی نیست و آنان با سایر مردم در این مساله یکسانند!

ابوذر گفت: پس چرا بر علیه انصار با حق ایشان و دلیلشان استدلال کردید؟!

 

مابقی در ادامه ی مطلب مشاهده شود

...

 

ادامه نوشته

اصحاب صحیفه 5

 

صحيفه ملعونه

نویسنده :  سيد حسين ميرنور الهي

كلمات كليدي  :  صحيفه ملعونه، ولايت، امامت، وصايت، غدير

امیرالمومنین علی(ع) میفرمایند: همانا آغاز پدید آمدن فتنه ها (فرقه ها) هوا پرستی و بدعت گذاری در احکام آسمانی است.[1]

اگر کسی در تاریخ فرقه ها مطالعه کند میبیند که معمولا فرقه سازیها با هم پیمان شدن و برنامه ریزی عدهای منافق که به خاطر هوا و هوسهای خود نمی خواستند در کنار بقیه مسلمین و زیر پرچم اسلام باشند، شروع میشد.

مهمترین و قدیمیترین این پیمانهای منافقانه مواردی بود که در صدر اسلام بوجود آمد و سرلوحهای شد برای فتنهها و فرقه سازیهای بعدی.

بعد از اعلام عمومی ولایت علی(ع) در غدیرخم، عدهای از منافقین که نمیتوانستند استمرار رسالت را در ولایت علی(ع) تحمل کنند، برای پیمان شکنی و غصب خلافت هم قسم شدند.

این عده که نقشه ترور رسول الله(ص) را نتوانستند عملی کنند به ناچار به پیمان شکنی روی آوردند و برای گمراه نمودن مسلمین به سند سازی ودروغ پراکنی روی آوردند. در این مقاله به یکی از کارهای منافقانه این گروه یعنی نوشتن صحیفه اشاره میشود.

 پشت پرده صحیفه

امویان و کسانی که از ترس کشته شدن مسلمان شده به همراه منافقانی که با ولایت امیرالمومنین علی(ع) موافق نبودند در تهیه متن این صحیفه شریک بودند مانند:

ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص و ابو عبیده الجراح و معاویه بن ابی سفیان و عمرو بن عاص و سعید بن عاص و ابوموسی اشعری و مغیره بن شعبه و اوس بن حدثان و ابوهریره و ابوطلحه انصاری و سالم غلام خذیفه از جمله کسانی بودند که در این طرح شرکت داشتند.

ایشان ابتدای جلسه پیمان بستند که حکومت را غصب کنند و نگذارند تا خلافت به علی(ع) برسد.

به همین دلیل در این جلسه، چهار نفر (ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح  و سالم بن حبیبه) به ترتیب برای رسیدن به مقام رهبری مسلمانان مورد تأیید واقع شدند!!

سپس بعد از مشورت با یکدیگر و اتفاق نظر، متنی را به دست خط سعید بن عاص نوشته و به امانت دار خود یعنی ابوعبیده جراح سپردند،[2]

 او نیز این متن را به عنوان پیماننامه در کعبه پنهان نمود.

با توجه به تاریخ 25 ساله خانه نشینی امیرالمومنین(ع) از سقیفه تا جنگ صفین، نقش این افراد را به عنوان عناصر اصلی در مخالفت با آن حضرت میتوان آشکار دید.

 

مابقی مطالب در ادامه ی مطلب ذکر شده  ...

 

ادامه نوشته

اصحاب صحیفه 4

 

پیرامون ترور پیامبر

پیرامون ترور پیامبر، در کتاب "مهار انحراف" به نقل از الدر المنثور و تاریخ مدینه دمشق آمده است: "تعداد این تروریست ها دوازده، چهارده یا پانزده نفر نقل شده است.

در منابع رسمی تاریخ اهل سنت، نام این افراد نیامده، ولی تأکید تأمل برانگیزی بر غیر قریشی بودن همه تروریست ها شده است...

داستان ترور از متواترات تاریخ است که قابل انکار نیست. ولی همین موضوع مهم، بسیار سطحی و گنگ مطرح شده است.

"صاحب کشف الیقین نقل کرده است که پس از نافرجام ماندن این ترور، حذیفه که به همراه پیامبر(ص) بود، پرسید: اینان چه کسانی بودند که دست به چنین اقدامی زدند. پیامبر(ص) فرمود: نگاه کن.

در این هنگام برقی جهید و حذیفه توانست چهره 12 نفر از آنان را ببیند و آن ها را بشناسد، که عبارت بودند از:

ابوبکر، عمر، طلحه، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، ابوعبیده جراح، معاویه، عمروبن عاص، که این ها از قریش بودند و ابوموسی اشعری، مغیرة بن شعبه، اوس بن حدثان بصری، ابوهریره، که این ها از غیر قریش بودند.

در کتاب "اسرار خاندان محمد رسول الله" چنین آمده است: "سلیم می گوید:

به ابوذر گفتم:... برایم از آن دوازده نفر اصحاب عقبه که می خواستند شتر پیامبر را اذیت کنند تا برود خبر بده و بگو چه زمانی بوده است. ابوذر گفت: در غدیر خم، همان روزی که رسول خدا (ص) از حجه الوداع برمی گشتند...

گفتم: ای اباذر! آیا نام آن ها را به من می گویی؟ اباذر گفت:

پنج نفر اصحاب صحیفه و پنج نفر اصحاب شورا و عمروبن عاص و معاویه. " منظور از اصحاب صحیفه، کسانی هستند که در حج وداع صحیفه ای نوشتند و پیمان بستند که نگذارند علی(ع) پس از رحلت یا شهادت پیامبر(ص) به خلافت برسد؛ که عبارت بودند:

 از ابوبکر، عمر، ابوعبیده جراح، سالم مولی ابی حذیفه و معاذ بن جبل.

و منظور از اصحاب شورا، عثمان، عبدالرحمن بن عوف، طلحه، زبیر و سعد بن ابی وقاص است که عمر، آن ها را همراه امیرالمؤمنین علی(ع) برای تعیین خلیفه پس از خود، انتخاب کرد.

در ضمن باید یادآور شد که زمان نقل این مطلب از ابوذر، در زمان خلافت عثمان و در واقع پس از تشکیل شورای شش نفره است. در کتاب "اسرار غدیر"، آمده است:

"حذیفه و عمار چهره های چهارده نفر را که در این سو و آن سوی سنگ ها پنهان شده بودند به چشم خود دیدند...

 این چهارده نفر عبارت بودند از:

 ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابی وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبیده بن جراح، ابوموسی اشعری، ابوهریره، مغیرة بن شعبه، معاذ بن جبل، سالم مولی ابی حذیفه.

" اگر این روایات جمع بندی شوند، مشخص می شود که مشارکت 14 نفر یعنی ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابی وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبیده بن جراح، ابوموسی اشعری، ابوهریره، مغیرة بن شعبه، معاذ بن جبل و سالم مولی ابی حذیفه در این ترور قطعی است.

تک تک این افراد که یهودی زاده بودن برخی از آنان و ارتباط برخی دیگر با یهودیان مسلم است در مقاطع حساس دوران پس از شهادت حضرت رسول (ص)، نقش آفرینی های مخرب مهمی داشته اند.

برای نمونه، ابوموسی اشعری که نامش عبدالله بن قیس است، در فتح خیبر مسلمان شد و از طرف عمر فرماندار بصره و در زمان عثمان والی کوفه گردید، در آستانه جنگ جمل عایشه نامه ای برای او فرستاد و او را به سوی گروه خود جذب کرد.

وقتی نامه امام علی(ع) مبنی بر بسیج مردم علیه اصحاب جمل به کوفه رسید، مردم را بر ضد امام تحریک می کرد و از جهاد بازمی داشت. رسوایی او در جریان حکمیت در جنگ صفین، نیز مشهور است.

در کتاب "اسرار غدیر"، آمده است: "سقیفه نمایان در قیافه های ظاهر فریب ظاهر شدند که کمر اجتماع در مقابل آن خم شد... همسر پیامبر صلی الله علیه و آله در میدان جنگ در برابر علی علیه السلام ظاهر شد...

حضور زن در میدان جنگ از یک سو و همسر پیامبر بودن از سوی دیگر برای عوام فریبی راه شکننده ای بود و تأثیر به سزایی هم داشت،

ولی دختر مؤسس سقیفه بودن و سابقه های شومی که از جاسوسی برای پدر در حیات و پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در پرونده داشت معرف خوبی برای نمایندگی او از سقیفه در مقابل غدیر بود. "

____________________________________

1- اسرار غدیر، محمد باقر انصاری، انتشارات تک، 1384          

۲- تبار انحراف، جمعی از نویسندگان، مؤسسه اطلاع رسانی و مطالعات فرهنگی لوح و قلم، 1383   

3- حماسه حسینی، مرتضی مطهری، ج1، انتشارات صدرا، 1383       

4- ره آورد مبارزات حضرت زهرا(سلام الله علیها)، محمد دشتی، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(ع)، 1381            

5- منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج1و2، انتشارات ارمغان طوبی، 1384       

6- مهار انحراف، جمعی از نویسندگان، ابتکار دانش، 1385      

7- سایت موعود ، مقاله حمید زارع

 

منبع الکترونیکی

 

اصحاب صحیفه 3

 

صحیفه ملعونه !!!


پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در قسمتی از خطبه فرموده اند: ای مردم! چیزی نمی¬گذرد که پس از من امامان و سردمدارانی پدید آیند که خلق را به آتش و دوزخ فرا خوانند ... حضرت در توضیح این امامان دعوت کننده به آتش میفرمایند .. هشدار باشید که اینان همان ((یاران صحیفه)) اندحالا سوال اینجاست که اصحاب صحیفه یا همان امامان دعوت کننده به سوی آتش چه کسانی هستند ؟؟؟
ماجرای این صحیفه در کتاب بحارالانوار ج28 ص 111-96 و همچنین کتاب سلیم بن قیس هلالی ص 154 و 161 آمده است.


صحیفه ملعونه اول
نطفه‏ اصلی توطئه آنگاه منعقد شد که دو نفر از رؤسای منافقین در یک تصمیم اساسی با هم پیمان بستند که: اگر محمد از دنیا رفت یا کشته شد نگذاریم خلافت و جانشینی او در اهل بیتش مستقر شود.

سه نفر دیگر هم در این تصمیم با آنان هم پیمان شدند، و اولین معاهده را این پنج نفر در کنار کعبه بین خود امضا کردند و آن را داخل کعبه زیر خاک پنهان کردند. این ماجرا در حجة الوداع مقارن روزهایی که پیامبر صلی الله علیه و آله مردم را برای حضور در غدیر آماده می‏کرد بوقوع پیوست.

در اجرای این توطئه شوم، چهار نفر از آنان سراغ مهاجرین رفتند، و معاذ بن جبل که یکی از این پنج نفر بود گفت: شما مسئله را از جهت مهاجرین حل کنید، من درباره‏ی انصار ترتیب امور را خواهم داد! از آنجا که سعد بن عباده رئیس انصار، کسی نبود که با ابوبکر و عمر هم پیمان شود، لذا معاذ سراغ بشیر بن سعید و اسید بن حضیر که هر یک بر نیمی از انصار- یعنی دو طایفه‏ی اوس و خزرج- نفوذ داشتند آمد و آن دو را با خود در غصب خلافت هم پیمان نمود.

توطئه قتل پیامبر توسط عمر و یارانش
در حجة الوداع همان پنج نفر اصحاب صحیفه با نُه نفر دیگر نقشه‏ی قتل حضرت را در راه بازگشت از مکه به مدینه ریختند. نقشه چنین بود که در قله‏ی کوه اَرْشی کمین کنند و همینکه شترِ پیامبر صلی الله علیه و آله سربالایی کوه را پیمود و در سرازیری قرار گرفت سنگهای بزرگی را به طرف شتر رها کنند تا بِرَمَد و حضرت را بر زمین بزند، و آنان با استفاده از تاریکی شب حمله کنند و پیامبر صلی الله علیه و آله را بقتل برسانند. بعد هم متواری شوند و خود را داخل مردم نمایند تا شناخته نشوند.

خداوند تعالی پیامبرش را از این توطئه آگاه ساخت و وعده‏ی حفظ او را داد. همینکه شتر پیامبر صلی الله علیه و آله به قله‏ی کوه رسید و به سمت پایین به‏راه افتاد، منافقین سنگهای بزرگ را از بالای پرتگاه به طرف شترِ حضرت رها کردند.

پیامبر صلی الله علیه و آله با یک اشاره به شتر فرمان توقف دادند، و این در حالی بود که حذیفه و عمار، یکی افسار شتر حضرت را در دست داشت و دیگری از پشت سر شتر را راهنمایی می‏کرد. با توقفِ شتر، سنگها رد شدند و حضرت سالم ماندند. منافقین با شمشیرهای کشیده به حضرت حمله کردند، ولی حذیفه و عمار مقابله کردند و با شمشیر به آنان حمله بردند و آنها را فراری دادند. منافقین به پشت سنگها خزیدند تا خود را به قافله ملحق کنند؛ ولی با اشاره‏ی پیامبر صلی الله علیه و آله نوری تابید و برای لحظاتی فضا را روشن ساخت. حذیفه و عمار چهره‏های چهارده نفر را که پشت صخره‏ها پنهان شده بودند به چشم خود دیدند.

آنان عبارت بودند از:

ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابی‏وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبیدة بن جراح، ابوموسی اشعری، ابوهریره، مغیرة بن شعبه، معاذ بن جبل، سالم مولی ابی‏حذیفه.

پیامبر صلی الله علیه و آله مأمور بود با آنان درگیر نشود، چرا که در آن شرائط حساس فتنه‏ای بپا می‏شد و زحمات گذشته در معرض خطر قرار می‏گرفت، و بار دیگر منافقین به مقاصد خود دست می‏یافتند.

 

 برای مشاهده ی صحیفه ی ملعونه دوم به ادامه مطلب مراجعه کنید

...

 

ادامه نوشته

اصحاب صحیفه 2

 

صحیفه ملعونه !!!

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در قسمتی از خطبه فرموده اند:

 ای مردم! چیزی نمیگذرد که پس از من امامان و سردمدارانی پدید آیند که خلق را به آتش و دوزخ فرا خوانند ...

حضرت در توضیح این امامان دعوت کننده به آتش میفرمایند .. هشدار باشید که اینان همان "یاران صحیفه" اند ...

حالا سوال اینجاست که اصحاب صحیفه یا همان امامان دعوت کننده به سوی آتش چه کسانی هستند ؟؟؟

 

- ماجرای این صحیفه در کتاب بحارالانوار ج28 ص 111-96

-و همچنین کتاب سلیم بن قیس هلالی ص 154 و 161 آمده است.

 

اصحاب صحیفه 1

 

در خطبه ی غدیر منظور پیامبر (صلی الله علیه واله) از اصحاب صحیفه چه کسانی بودند ؟

 

َمعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدي أَئمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي النّارِ وَيَوْمَ الْقِيامَةِ لايُنْصَرونَ.

مردمان! به زودي پس از من پيشواياني خواهند بود كه شما را به سوي آتش مي خوانند و در روز رستاخيز تنها وبدون ياور خواهند ماند.

 

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله وَأَنَا بَريئانِ مِنْهُمْ.

هان مردمان! خداوند و من از آنان بيزاريم.

 

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُمْ وَأَنْصارَهُمْ وَأَتْباعَهُمْ وَأَشْياعَهُمْ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَلَبِئْسَ مَثْوَي الْمُتَكَبِّرِينَ. أَلا إِنَّهُمْ أَصْحابُ الصَّحيفَةِ، فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكُمْ في صَحيفَتِهِ!!

هان مردمان! آنان و ياران و پيروانشان در بدترين جي جهنم، جايگاه متكبّران خواهند بود. بدانيد آنان اصحاب صحيفه اند. اكنون هر كس در صحيفه ي خود نظر كند.

 

 

دانلود و مشاهده ی « الغدیر »  

  

با نام خدای نام عالی اعلی

 

نام کتاب

مجموعه ارزشمند الغدیر ( ۱۱ جلد)

   

الغدير جلد ۱

 علامه امينى (ره)
الغدير جلد ۲  علامه امينى (ره)
الغدير جلد ۳  علامه امينى (ره)
الغدير جلد ۴  علامه امينى (ره)
الغدير جلد ۵  علامه امينى (ره)
الغدير جلد ۶  علامه امينى (ره)
الغدير جلد ۷  علامه امينى (ره)
الغدير جلد ۸  علامه امينى (ره)
الغدير جلد ۹  علامه امينى (ره)
الغدير جلد ۱۰  علامه امينى (ره)
الغدير جلد ۱۱  علامه امينى (ره)
الغدير جلد ۱۶  علامه امينى (ره)

 

جهت دانلود هر ۱۱ جلد کتاب ارزشمند الغدیر روی لینک زیر کلیک کنید ...

نام مولف : علامه امینی (ره)

لینک غیر مستقیم

(3.5Mb)

 

توجه :

بعد از دانلود کتاب را از حالت زیپ خارج کرده مطالعه کنید .

فرمت کتاب  htmlمی باشد .

قابلیت کپی برداری از تمامی متون کتاب مقدور میباشد .

 

اطلاع رسانی 3

 

با نام خدای عالی اعلی

حدیث قدسی

 

َمعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدي أَئمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي النّارِ وَيَوْمَ الْقِيامَةِ لايُنْصَرونَ. مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله وَأَنَا بَريئانِ مِنْهُمْ.

مردمان! به زودي پس از من پيشواياني خواهند بود كه شما را به سوي آتش مي خوانند و در روز رستاخيز تنها وبدون ياور خواهند ماند.هان مردمان! خداوند و من از آنان بيزاريم.
 

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُمْ وَأَنْصارَهُمْ وَأَتْباعَهُمْ وَأَشْياعَهُمْ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَلَبِئْسَ مَثْوَي الْمُتَكَبِّرِينَ. أَلا إِنَّهُمْ أَصْحابُ الصَّحيفَةِ، فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكُمْ في صَحيفَتِهِ!!

هان مردمان! آنان و ياران و پيروانشان در بدترين جاي جهنم، جايگاه متكبّران خواهند بود. بدانيد آنان اصحاب صحيفه اند. اكنون هر كس در صحيفه ي خود نظر كند.

 

سلام ...

عیدخودمو خودتون مبارکککککککک

با مطلب طولانی پیرامون از مدینه تا غدیر به روز بودم ....

حالام اگه عمری باقی باشه میخوام با متن خطبه ی غدیر و مطالبی پیرامون اصحاب صحیفه ( ملعونه) به روز بشم ...

ان شا ء الله

 

راستی این فایل از آقای مختاری رو بی نهایت دوسش دارم یکی از دوستان لینکشو برام فرستاد دوست داشتید دانلود کنید ... قشنگه ها ... من که خیلی لذت بردم

 

دانلود مداحی زیبا و حماسی یا علی حیدر مددی مهدی مختاری با کیفیت بالا:


صوتی - دانلود با حجم 3 مگابایت (آپلود شده در پرشین گیگ)


تصویری مخصوص موبایل - دانلود با حجم 3 مگابایت (آپلود شده در پرشین گیگ)


تصویری کیفیت بالا - دانلود با حجم 5 مگابایت (آپلود شده در پرشین گیگ)


تا بعد

..

 

از مدینه تا غدیر 15

 

كافرشدن بعد از مسلمانى

عياشى در تفسير خود از امام صادق عليه‏السلام روايت كرده است: پس از آن‏كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در غدير خم آن سخنان را درباره على عليه‏السلام اعلان كرد و افراد به استراحت‏گاه‏هاى خود رفتند، مقداد بن أسود كندى از كنار جمعى گذشت كه مى‏گفتند:

به خدا قسم اگر از ياران كسرى و قيصر بوديم، الان لباس‏هاى ابريشمى و نرم در تن داشتيم. در حالى كه الان با او (محمد) هستيم و لباس‏هاى خشن مى‏پوشيم و غذاهاى خشن مى‏خوريم و حالا هم كه مرگش نزديك شده، على را جانشين خود كرده است...

مقداد از دست آن‏ها عصبانى شد و گفت: به خدا قسم كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را از گفته‏هاى شما آگاه خواهم كرد.

به دنبال آن نزد رسول خدا رفت و او را از گفته‏هاى آن‏ها باخبر كرد. آنها نزد پيامبراكرم آمدند و در مقابلش زانو زدند و گفتند: اى رسول خدا، قسم به خدايى كه تو را به حق فرستاده است، ما چنين نگفته‏ايم.

در اين حال جبرئيل نازل شد و فرمود: «به خدا قسم مى‏خورند كه نگفته‏اند، در حالى كه در واقع كلمات كفرآميز را گفته‏اند و بعد از مسلمانى به كفر گرويده‏اند.» اى محمد، اين‏ها در شب عقبه عليه تو توطئه كردند، اما به مقصود نرسيدند... .

و از جابر بن ارقم از برادرش زيد بن ارقم روايت كرده است: در كنار خيمه من، خيمه سه نفر از افراد قريش بود و من با حذيفه بن يمان در خيمه به سر مى‏برديم كه شنيديم يكى از آن‏ها مى‏گويد:

به خدا قسم كه محمد بسيار نادان خواهد بود، اگر گمان كند كه كار على بعد از او سامان مى‏گيرد! و ديگرى گفت: آيا نديدى كه هنگام اعلان جانشينى، ابن ابى كبشه مى‏خواست غش كند؟! و سومى گفت: او ديوانه يا نادان است، به خدا قسم كه آنچه را او مى‏گويد، هرگز سامان نخواهد گرفت!

در اين حال حذيقه گوشه چادر را بلند كرد و سر در چادر آن‏ها كرد و گفت: هرچه را بخواهيد، مى‏گوييد در حالى كه رسول خدا در ميان شما و وحى الهى عليه شما نازل مى‏شود؟! به خدا قسم كه سخنان شما را به اطلاع او مى‏رسانم! آن‏ها گفتند: اى حذيفه، تو در اينجا بودى و سخنان ما را شنيدى؟ آن را مخفى نگه دار، زيرا هر همسايه‏اى بايد امانت‏دار باشد!

اما حذيفه گفت: اين از مجالسى نيست كه بايستى امانت آن را حفظ كرد. من خيرخواه خدا و رسولش نخواهم بود، اگر سخنان شما را براى آن حضرت بازگو نكنم. آن‏ها گفتند:

اى حذيفه، هركارى مى‏خواهى بكن. به خدا قسم كه ما قسم ياد خواهيم كرد كه چنين چيزى نگفته‏ايم و تو به ما دروغ بسته‏اى. آيا گمان مى‏كنى كه در اين صورت تو را تصديق كند و ما سه نفر را تكذيب نمايد؟!

حذيفه گفت: وقتى كه من خيرخواه خدا و رسولش باشم، از هيچ چيزى نمى‏ترسم و شما هرچه را مى‏خواهيد، بگوييد. سپس نزد رسول خدا رفت و سخنان آن عده را بازگو كرد. آن حضرت شخصى را به دنبال آن‏ها فرستاد تا بيايند. سپس از آن‏ها پرسيد: چه چيزى گفته‏ايد؟ گفتند: به خدا قسم كه چيزى نگفته‏ايم و دروغ به عرض شما رسانده‏اند و ما آن را تكذيب مى‏كنيم.

در همان حال جبرئيل نازل شد و فرمود: «يحلفون بالله ما قالوا و لقد قالوا كلمة الكفر بعد اسلامهم»، به خدا قسم مى‏خورند كه آن را نگفته‏اند، در حالى كه واقعا آن كلمات كفرآميز را گفته‏اند و بعد از مسلمان شدن، كافر گرديدند.(129)

قمى در تفسير خود مى‏نويسد: چهارده نفر از اصحاب رسول خدا جلسه‏اى تشكيل دادند و توطئه قتل آن حضرت را ريختند. آن‏ها در گردنه هرشى كه بين جحفه و ابواء(130) قرار دارد، كمين كردند به اين صورت كه هفت نفر در سمت راست تنگه و هفت نفر در سمت چپ آن مستقر شدند تا ناقه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را برمانند.

پس از فرا رسيدن شب، رسول خدا در آن شب از لشكر اسلام جلو افتاد او در حالى كه پيش مى‏رفت بر روى ناقه‏اش به خواب رفت.

وقتى كه به نزديكى گردنه رسيد، جبرئيل خبر داد كه فلانى و فلانى و... براى تو كمين كرده‏اند! هنگامى كه رسول خدا به نزديكى گردنه رسيد، آن‏ها را با اسم‏هايشان صدا زد. وقتى كه صداى آن حضرت را شنيدند، فرار كردند و در ميان جمعيت خود را گم كردند.

پس از آن‏كه رسول خدا از گردنه گذشت اين عده نزد آن حضرت آمده و به خدا قسم خوردند كه قصدى عليه او نداشته‏اند. پس رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «يحلفون بالله ما قالوا و لقد قالوا كلمة الكفر و كفروا بعد اسلامهم و همّوا بما لم ينالوا...»(131)

(129) - تفسير عياشى، ج 2، ص 98) 100.

(130) - به نقشه صفحه 40 در اطلس تاريخ اسلام مراجعه كنيد.

(131) - تفسير قمى، ج 1، ص 175 و مثل همين در اقبال، ج 2، ص 249 از كتاب النشروالطى نقل گرديده است.

 

از مدینه تا غدیر 14

 

درخواست عذاب!

گفتيم كه در احتجاج به نقل از امام باقر عليه‏السلام آمده است: «مردم به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و على عليه‏السلام هجوم آوردند تا بيعت كنند و بيعت كردن تا سه روز ادامه داشت.»(127)

از امام صادق عليه‏السلام در جامع‏الاخبار آمده است: «پس از سه روز، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در جاى خود نشسته بود كه مردى از قبيله بنى مخزوم كه عمر بن عتيبه ناميده مى‏شد، پيش آمد و گفت: اى محمد! مى‏خواهم از تو درباره سه چيز سؤال كنم.

آن حضرت فرمود: آنچه را كه مى‏خواهى بپرس، آن مرد پرسيد: بگو كه آيا شهادت به لا اله الا الله و محمد رسول الله از جانب توست يا از جانب پروردگارت؟

پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: وحى از سوى خداست و سفير الهى جبرئيل است و من اعلام‏كننده هستم و آن را اعلام نكردم مگر به دستور پروردگارم.

آن مرد پرسيد: بگو كه آيا نماز وزكات و حج و جهاد از جانب توست يا از جانب پروردگارت؟

پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله همانند قبل به او جواب داد.

آن مرد پرسيد: بگو كه آيا اين ـ و به على عليه‏السلام اشارهكرد ـ و سخنانت درباره او كه گفتى: من كنتُ مولاه... از جانب توست يا از جانب پروردگارت؟ پيامبر همانند قبل به او جواب داد.

در اين حال مرد مخزومى صورتش را به سوى آسمان گرفت و گفت: خدايا، اگر محمد در آنچه كه مى‏گويد راستگوست، پس قطعه‏اى از آتش را بر من فروفرست! و آن‏گاه بلند شد و برگشت.

به خدا قسم كه هنوز خيلى دور نشده بو دكه ابر سياهى بر او سايه انداخت و رعد و برقى از آن برخاست و صاعقه‏اى از آن بر اين مرد اصابت كرد و او را سوزنيد.

آن‏گاه جبرئيل نازل شد و اين سوره را نازل كرد: «سأل سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع»(128)

 

(127) - احتجاج، ج 1، ص 84

(128) - جامع‏الاخبار، ص 11. چنان‏كه در بحارالانوار، ج 37، ص 167 بدان اشارهشده است.

 

از مدینه تا غدیر 13

 

نزول آيه اكمال

قديمى‏ترين كتابى كه در خصوص نزول آيه اكمال در شأن حادثه غدير صحبت كرده و در دسترس ما است، كتاب سليم بن قيس هلالى عامرى (متوفاى 80 ه.ق) مى‏باشد كه آن را از ابوسعيد خدرى چنين روايت كرده است:

«هنوز پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از روى منبر پايين نيامده بود كه آيه «اليوم اكملت لكم دينكم و أتممت عليكم و رضيت لكم الاسلام دينا» نازل شد كه رسول خدا فرمود: الله اكبر بر اكمال دين، اتمام نعمت و رضايت پروردگار از رسالتم و بر ولايت على عليه‏السلام بعد از من.(123)

در اين هنگام حسان بن ثابت عرض كرد: اى رسول خدا، اجازه بفرماييد تا ابياتى درباره على بگويم: آن حضرت فرمود: با توكل به خدا، بگو. حسّان گفت:

اى بزرگان قريش، سخن مرا در حالى كه رسول خدا شاهد است، بشنويد: آيا ندانستيد كه محمد در زير درختچه‏هاى غدير خم برخاست و اعلام كرد، به اين‏كه جبرئيل از جانب خدا بر او نازل شده و اعلام كرده است كه تو مصون هستى و سستى پيشه مكن و آنچه را كه خداوند نازل كرده است به مردم ابلاغ كن، كه اگر چنين نكنى و از دستور خدا سرپيچى كنى در اين صورت رسالت الهى را به آن‏ها ابلاغ نكرده‏اى و از دشمنان ترسيده‏اى.

پس رسول خدا برخاست و دست على را در دست راست خود گرفت و آن را بلند كرد و با صداى بلند اعلام كرد:

هر كدام از شما كه من مولاى او بودم و سخنان مرا به خاطر مى‏سپرده و فراموش نمى‏كرده است، بداند: مولاى او بعد از من على است و من فقط او را به عنوان مولاى شما معرفى مى‏كنم و بدان راضى هستم، پس اى خدا، هركسى كه دوستدار على بود، او را دوست بدار و هركس كه دشمن على بود با او دشمن باش.

و اى پروردگار، كسانى كه او را يارى مى‏كنند، يارى كن، زيرا كه آن‏ها امام هدايت را كه همانند ماه درخشنده است يارى مى‏كنند و اى پروردگار من، هركس كه على را خوار مى‏شمارد او را خوار گردان و در روز قيامت كه براى حساب نگه داشته مى‏شوند، آن‏ها را عذاب كن.(124)

مرحوم كلينى در روضه كافى از امام باقر عليه‏السلام روايت مى‏كند: پيامبراكرم‏به حسان بن ثابت فرمود: مادامى كه از ما دفاع مى‏كنى، مؤيد به روح‏القدس باشى.(125) يا فرمود: اى حسان تا هنگامى كه ما را با زبانت يارى كنى، مؤيد به روح‏القدس هستى.(126)

 

(123) - كتاب سليم بن قيس، ج 2، ص 828

(124) - سليم بن قيس، ج 2، ص 828 - 829. علامه امينى در الغدير، ج 2، ص 34 - 39 بيش‏تر از بيست منبع از خاصه و بيش‏تر از ده منبع از عامه در مورد سند اين شعرآورده است، اما در ديوان چاپ شده‏اش به هيچ كدام اشارهنكرده‏اند!!

(125) - روضه كافى، ص 89، حديث 75 و از امام صادق عليه‏السلام در جامع‏الاخبار، ص 11 آمده، چنان‏كه در بحارالانوار، ج 37، ص 166 بدان اشارهشده است.

(126) - ارشاد، ج 1، ص 177 و افزوده است: پيامبراكرم دعا را مشروط به نصرت و يارى كرد، زيرا عاقبت امر حسّان را مى‏دانست كه به مخالفين خواهد پيوست.

 

از مدینه تا غدیر 12

 

تبريك و تهنيت‏ گويى

حلبى از ابوسعيد خدرى روايت كرده است: سپس پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «اى مردم! به من تهنيت بگوييد، زيرا خدا مرا به نبوّت و اهل‏بيتم را به امامت برگزيد.»(115)

و حميرى در قرب الاسناد با سند خود از امام صادق روايت كرده است: «سپس به مردم دستور داد كه با على عليه‏السلام بيعت كنند و مردم چنين كردند.»(116)

قمى در تفسيرش از امام صادق عليه‏السلام روايت كرده است: «رسول خدا به مردم فرمود درود بفرستيد به على به خاطر اميرالمؤمنين شدن.»(117) و شيخ صدوق در أمالى با سند خود از ابن عباس روايت كرده است: «آن حضرت به اصحاب خود فرمود كه يكى يكى به على عليه‏السلام به خاطر اميرالمؤمنين شدن تبريك بگويند.»(118)

در جامع‏الاخبار آمده است: «اصحاب رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نزد اميرالمؤمنين آمدند و ولايتش را تبريك گفتند و اولين كسى كه به وى تبريك گفت، عمر بن خطاب بود كه گفت: اى على، مولاى من، و مولاى هر مرد و زن مؤمنى گرديدى.»(119)

طبرسى در احتجاج با سند خود از امام باقر عليه‏السلام روايت كرده است كه رسول خدا فرمود: «اى مردم، شما بيش‏تر از آن هستيد كه همگى بخواهيد در يك وقت با من دست بيعت بدهيد.

براى همين خداى متعال به من دستور داده است كه از زبان‏هاى شما براى ولايت على و ائمه‏اى كه بعد از او مى‏آيند و از من و او هستند، اقرار بگيرم، چنان‏كه به شما اعلام كردم كه ذريه من از صلب او هستند.

پس همگى بگوييد:

ما شنيديم و مطيع و راضى هستيم و در مقابل آنچه از سوى پروردگار درباره جانشينى على و اولادش ابلاغ كردى، تسليم هستيم. ما براين امر با قلب‏ها و جان‏ها و زبان‏ها و دست‏هايمان با تو بيعت مى‏كنيم و بر همين بيعت زندگى مى‏كنيم و مى‏ميريم و دوباره مبعوث مى‏شويم.

ما در آن هيچ تغيير و تبديل و شك و ريبه‏اى روا نمى‏داريم و عهدشكنى نمى‏كنيم و ميثاق خود را نقض نمى‏كنيم و از خدا و تو و اميرالمؤمنين و اولادش كه از ذريه تو و از صلب على هستند و از حسن و حسين مى‏آيند، اطاعت مى‏كنيم، زيرا جايگاه و منزلت آن‏ها را مى‏دانيم.

مردم در جواب پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرياد زدند: شنيديم و امر خدا و رسولش را با قلب‏ها و زبان‏ها و دست‏هايمان اطاعت كرديم.

سپس به طرف على عليه‏السلام رفتند و با او بيعت كردند و اولين كسانى كه با وى بيعت كردند، خلفاى سه‏گانه بودند و بعد از آن مهاجرين و انصار و سپس بقيه مردم بر حسب مقام و منزلتشان پيش آمدند و بيعت كردند... اين بيعت‏گيرى سه روز ادامه پيدا كرد و هرگاه قومى با على عليه‏السلام بيعت مى‏كردند، رسول خدا مى‏فرمود: حمد و سپاس خدايى راست كه ما را بر تمام جهانيان برترى داده است.(120)

مرحوم مجلسى پس از بيان اين خطبه مى‏نويسد: تمام اين خطبه را على‏بن مطهر حلى در كتاب العدد القويه با اسناد خود به زيد بن ارقم روايت كرده است.(121)

شيخ مفيد در ارشاد مى‏نويسد:

پس نماز ظهر را خواند... سپس به على عليه‏السلام فرمود كه در خيمه‏اى كه در كنار خيمه‏اش بود بنشيند و به مردم دستور داد كه گروه گروه نزد على بيايند و جانشينى و اميرالمؤمنين شدن وى راتبريك بگويند و مردم اين كار را انجام دادند. سپس به همسرانش و زنان مؤمنين فرمود كه بر على عليه‏السلام وارد شوند و اميرالمؤمنين شدنش را تبريك بگويند و آن‏ها نيز اين كار را كردند.(122)

 

(115) - مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 45) 46

(116و117) - بحارالانوار، ج 37، ص 119، حديث 7 و از تفسير عياشى، ج 37، ص 138 / ص 120

(118) - همان، ج 37، ص 111 و در مناقب از ثعلبى به نقل از كلبى، ج 3، ص 29

(119) - جامع‏الاخبار، ص 10 و از او در بحارالانوار، ج 37، ص 166 و مناقب آن را از خبر ابوسعيد حذرى و از شرف المصطفى از براء بن عازب و از التمهيد باقلانى نقل كرده است و معناى آن را هم از سمعانى ذكر كرده است و در بحارالانوار، ج 37، ص 107 از أمالى شيخ صدوق از ابى هريره آمده است و فخر رازى آن را در تفسير مفاتيح الغيب، ج 3، ص 433 آورده است و علامه امينى در الغدير، ج 1، ص 272 - 282 به طور مفصل اين مطلب را از 60 مصدر نقل كرده است.

(120) - احتجاج، ج 1، ص 82 - 84 و اين را قبل از او شهيد فتال نيشابورى به صورت موسل در روضة الواعظين، ص 109 - 121 روايت كرده است كه سيزده صفحه از كتاب را از ص 68 تا 84 شامل شده است. و اين در حالى است كه در تفسير فرات كوفى، ص 505، حديث 663 از امام صادق عليه‏السلام از ابن عباس روايت شده است: پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله برخاست و خطبه كوتاهى ايراد كرد.

(121) - بحارالانوار، ج 37، ص 218. چنان‏كه نقل شد اين خطبه سيزده صفحه از كتاب احتجاج را شامل شده است. و سيد بن طاووس سه صفحه از اين خطبه را در اقبال، ج 2، ص 245 - 247 به نقل از كتاب النشرو الطى روايت كرده است كه مؤلفش آن را به پادشاه مازندران، رستم بن على به هنگامى كه وارد رى شد، هديه‏كرد.اوآن راباسلسله‏سندخوداززيدبن‏ارقم‏روايت كرده است.

(122) - ارشاد، ج 1، ص 176

 

از مدینه تا غدیر 11

 

تعداد شاهدان غدير

ابن شهرآشوب در كتاب مناقب خبر غيرمتعارفى را به صورت مرسل از امام عليه‏السلام چنين نقل كرده است: «پيامبراكرم در روز غدير در ميان هزار و سيصد مرد برخاست.»(110)

در حالى كه از احتجاج از قول امام باقر عليه‏السلام نقل كرديم:

 «تعداد افرادى كه از مدينه و اطراف آن و باديه‏نشينان به همراه پيامبر، حج را به جاى آوردند به هفتاد هزار نفر يا بيش‏تر بالغ مى‏شد، به تعداد اصحاب موسى كه هفتاد هزار نفر بودند و از آن‏ها براى جانشينى هارون بيعت گرفت، اما پيمان را شكستند و از گوساله سامرى پيروى كردند.(111)

البته اين خبر تعداد افراد مدينه و اطراف آن و باديه را با هم نقل كرد و مشخص ننموده است كه تعداد هركدام چقدر بوده است، اما در دو خبرى كه از امام صادق عليه‏السلام وارد شده است، به تعداد هر كدام اشارهشده است: در يكى از آن‏ها آمده است:

«رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از مدينه براى حج خارج شد در حالى كه پنج هزار نفر از اهل مدينه در مشايعت وى بودند و از مكه بازگشت در حالى كه پنج هزار نفر از اهل مكه وى را مشايعت مى‏كردند؛ بنابراين ده هزار نفر از اهل مكه و مدينه شاهد ولايت على عليه‏السلام بودند.»(112)

و در دومى آمده است: «هنگام بازگشت رسول خدا از حجة‏الوداع پنج هزارنفر از اهالى مدينه همراه او بودند و ده هزار مرد از اهل يمن از مكه خارج شده بودند و او را مشايعت مى‏كردند.»(113)

مطلب در اين خبر به اين صورت آمده است و در هيچ خبر ديگرى اين عدد يا چيزى نزديك به آن ذكر نشده است كه همراه على عليه‏السلام يا بدون او براى حج آمده باشند.

از سوى ديگر، يمن در جنوب مكه و در سمت راست آن قرار دارد، در حالى كه مدينه در شمال مكه قرار دارد، بنابراين همراهى آنان با رسول خدا تا جحفه و غدير خم بسيار بعيد به نظر مى‏رسد، با توجه به اين‏كه پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دستور به مشايعت هم نداده بودند.(114)

 

(110) - مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 35. احتمال قوى اين است كه اين خبر را از تفسير فرات كوفى از قول ابوذر غفارى نقل كرده باشد، ص 516

(111) - الاحتجاج، ج 1، ص69

(112) - تفسير عياشى، ج 1، ص 332

(113) - جامع‏الاخبار، ص10) 13وازاودربحارالانوار،ج27،ص 165

(114) - محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 27، ص 150 از كتاب مناقب ابن جوزى نقل كرده است: صد و بيست هزار نفر از صحابه و اعراب و افرادى كه در اطراف مكه و مدينه ساكن بودند، همراه آن حضرت بودند، بنابراين احتمال دارد كه آنچه در روايات ائمه عليهم‏السلام آمده است مبنى بر اين‏كه ده الى بيست هزار نفر از اهل مدينه و مكه در غدير حاضر بوده‏اند، اشارهبر صحابه آن حضرت داشته باشد.

 

از مدینه تا غدیر 10

 

آيه ولايت

سيدبن طاووس از كتاب النشر والطىّ از حذيفة بن يمان نقل مى‏كند: هنگامى كه على عليه‏السلام از يمن آمد و در مكه با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ملاقات كرد؛ ما در آن‏جا حاضر بوديم. روزى على عليه‏السلام رو به كعبه نماز مى‏خواند كه به هنگام ركوع سائلى به وى مراجعه كرد. او در همان حالت ركوع، حلقه انگشترش را به وى صدقه داد.

در همين زمان رسول خدا كه در جاى ديگر بود، تكبير گفت و آيه‏اى را كه خداوند درباره اين عمل على عليه‏السلام نازل كرده بود قرائت كرد:

 «إنّما وليكم اللّه و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون.» (مائده: 55)؛ همانا سرپرست شما، خدا و رسولش و مؤمنانى هستند كه نماز برپاى مى‏دارند و در حال ركوع زكات مى‏پردازند.

 پس از قرائت آيه آن حضرت فرمود: برخيزيد تا صاحب اين صفات كه خدا او را توصيف كرده است، بيابيم. به دنبال آن هنگامى كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وارد مسجد مى‏شد، با سائلى مواجه شد. آن حضرت از او پرسيد: از كجا مى‏آيى؟

جواب داد: از پيش آن نمازگزار كه در حال ركوع اين حلقه انگشتر را به من داد. رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله تكبير گفت و به سوى على عليه‏السلام رفت. آن‏گاه از او پرسيد: اى على، امروز چه كار خيرى انجام داده‏اى؟ على عليه‏السلام جريان را براى آن حضرت بازگو كرد و پيامبراكرم براى سومين بار تكبير گفت.

حلبى مى‏نويسد: روايت شده است كه وقتى آيه «انما وليكم الله و رسوله...» نازل شد، خداوند به پيامبر دستور داد كه ولايت على عليه‏السلام را اعلام كند، اما آن حضرت صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از اين امر نگران بود.(98)

مابقی در ادامه ی مطلب

 

ادامه نوشته

از مدینه تا غدیر 9

 

نزول سوره مائده

سوره مائده آخرين سوره مفصلى است كه بر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نازل شده و در بردارنده آيه إكمال و آيه تبليغ و آيه ولايت مى‏باشد كه بعد از حجة‏الوداع نازل شده است. مرحوم علامه طباطبائى مى‏نويسد:

«اهل حديث اتفاق‏نظر دارند بر اين‏كه سوره مائده آخرين سوره مفصلى است كه در اواخر عمر رسول خدا بر وى نازل شده است.»(93)

و عياشى در تفسير خود از على عليه‏السلام روايت مى‏كندكه فرمود: «آخرين سوره‏اى كه‏بررسول‏خدا نازل شد، سوره مائده بود.(94)

و ازامام‏باقر عليه‏السلام ازامام‏على عليه‏السلام روايت‏كرده است كه: سوره‏مائده سه‏ماه‏پيش از رحلت پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نازل شد.(95)

اگر ما به اين قسمت از آيه سوم سوره مائده دقت كنيم كه مى‏فرمايد:

«ذلكم فسقٌ... فمن اضطرّ... فان الله غفورٌ رحيم»، متوجه مى‏شويم كه اين قسمت يك جمله كامل است و معناى خود را به خوبى مى‏رساند و براى افاده معنا به آن قسمتى كه در وسط كلام آمده است، احتياجى ندارد.

در وسط اين آيه، آيه اكمال آمده است كه مى‏فرمايد: «اليوم يئس الّذين كفروا من دينكم...»؛

امروز كسانى كه كافر شده‏اند از كارشكنى در دين شما نوميد گرديده‏اند. پس از ايشان نترسيد و از من بترسيد. امروز دين شما را برايتان كامل ونعمت خود را بر شما تمام گردانيدم. و اسلام را براى شما به عنوان آيين برگزيدم.

بنابراين، فهميده مى‏شود كه اين كلام، جمله معترضه‏اى است كه در وسط اين آيه قرار داده شده است و آيه براى رساندن معنا و دلالت خود هيچ احتياجى به آن ندارد.

البته فرقى نمى‏كند كه بگوييم: آيه از همان ابتدا به همين صورت نازل شده و اين جمله معترضه در آن قرار داشته و يا اين‏كه بگوييم: اين قسمت در زمان ديگرى نازل شده و هنگام تأليف در وسط اين آيه قرار داده شده است.

يا اين‏كه بگوييم خود پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به كاتبان وحى دستور داده است كه اين جمله معترضه را در وسط اين آيه قرار دهند، اگرچه از جهت معنا و زمان نزول باهم اختلاف دارند.

چنان‏كه سيوطى اين مطلب را در الدر المنثور به نقل از شعبى روايت كرده است:

وقتى آيه «اليوم اكملت لكم دينكم» نازل شد، رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در عرفه بود و از آن‏جا كه اين آيه اعجاب حضرت صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را برانگيخت، دستور داد كه آن را در ابتداى سوره قرار دهند.»(96)

 چنان‏كه قبلاً بيان كرديم، روز عرفه مصادف با شنبه بوده است، نه با پنجشنبه و جمعه، كه غالبا آن را مى‏گويند و به روايتى كه از عمربن خطاب در جواب يك يهودى نقل شده، استناد مى‏كنند.(97)

 

(93) - الميزان، ج 5، ص 157

(94) - تفسير عياشى، ج 1، ص 288

(95) - الميزان، ج 5، ص 163 - 168 / الدرالمنثور، ج 2، ص 285) 289

(96) - براى مطالعه بيش‏تر به كتاب آيات الغدير، ص 264 - 268 مراجعه كنيد.

(97) - مناقب آل ابى‏طالب، ج 3، ص 33 و شايد آنچه را كه عياشى در تفسير خود (ج 1، ص 327) از عمار بن ياسر روايت كرده است كه وقتى اين آيه نازل شد، پيامبر آن را براى ما خواند و سپس فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه» از حلبى باشد.