ورود به منى

پس از آن‏كه رسول خدا به وادى محسّر رسيد، كمى پيش رفت و آن‏گاه راه وسطى را كه به جمره عقبه منتهى مى‏شد در پيش گرفت. آن‏گاه در حالى كه بر ناقه صهباء نشسته بود، جمره را با هفت سنگ رمى كرد و همراه با پرتاب هر سنگى تكبير مى‏گفت.(79)

در اين حال، پيامبر همانند ساير مردم بود و از آداب و رسومى كه درباره رؤسا و امرا انجام مى‏دادند، خبرى نبود. هيچ كس مردم را از اطراف رسول خدا دور نمى‏كرد و آن حضرت تلبيه گفتن را تا قبل از رمى جمره ادامه داد.(80)

سپس به قربانگاه رفت. ناجية بن جندب شترها را يكى پس از ديگرى در حالى كه يكى از دست‏هاى آن‏ها را بسته بود و روى سه دست و پا حركت مى‏كردند، پيش مى‏آورد و آن حضرت شصت و سه شتر را با دست خودش قربانى كرد، سپس كارد را به على عليه‏السلام داد و او بقيه را كه سى و چهار شتر بود نحر كرد.

سپس آن حضرت دستور داد كه كمى گوشت از هر قربانى بردارند و آن را در ديگى بپزند. آن گاه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و على عليه‏السلام گوشت آن را خوردند و آب آن را نوشيدند(81) آن‏ها چيزى از پوست و افسار و كلّه پاچه قربانى را به سلّاخ‏ها ندادند، بلكه تمام آن‏ها را صدقه دادند.(82)

در اين حج، معمّر بن عبدالله عدوى مسؤول تراشيدن سر رسول‏خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شد. هنگامى كه مى‏خواست برود تا سر آن حضرت را بتراشد، قريشى‏ها به او گفتند: اى معمّر! گوش رسول خدا و تيغ تيز در دست توست!... امّا معمر گفت: به خدا قسم كه عهده‏دار شدن اين كار را از الطاف بزرگ خدا برخود مى‏دانم.(83)

در آن‏جا عده‏اى همانند رسول الله سرهايشان را تراشيدند و عده‏اى فقط تقصير كردند. براى همين آن حضرت فرمود: پروردگارا حلق‏كنندگان را بيامرز. به وى عرض شد: اى رسول خدا، پس تقصيركنندگان چطور؟ آن‏گاه تا سه مرتبه براى حلق‏كنندگان دعا كرد و در مرتبه چهارم براى تقصيركنندگان طلب آمرزش نمود.

سپس رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله لباسش را پوشيد و به خودش عطر زد. آن‏گاه عبدالله بن حذافه سهمى را فرستاد كه در ميان مردم اعلام كند: اى مردم، رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرموده است: اين روزها، روزهاى خوردن و نوشيدن و ذكر گفتن است.

به دنبال آن مسلمانان از روزه گرفتن دست كشيدند.(84) و در اين روز عده‏اى از مسلمانان آمدند و عرض كردند: اى رسول خدا، پيش از رمى، قربانى را انجام داده‏ايم و سرهايمان را پيش از قربانى تراشيده‏ايم، حال چه كنيم؟ رسول خدا در پاسخ آن‏ها كه بسيارى از اعمال را پس و پيش انجام داده بودند، مى‏فرمود: اشكالى ندارد، اشكالى ندارد.(85)

پس از آن، پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله سوار شتر شد و به سوى كعبه حركت كرد و نماز ظهر را در مكه به جاى آورد. سپس كنار چاه زمزم آمد و مشاهده كرد كه فرزندان عبدالمطلب مردم را سيراب مى‏كنند.

به آنان فرمود: اى فرزندان عبدالمطلب براى من آب بكشيد، اگر نمى‏ترسيدم كه مردم با تأسّى به من، افتخار سقايت حجاج را از شما بگيرند، خودم از چاه آب مى‏كشيدم. آن‏ها دلوى از آب را به حضرت صلى‏الله‏عليه‏و‏آله تقديم كردند. او مقدارى از آن را نوشيد(86) و به منى بازگشت.

در آن‏جا بيتوته كرد تا در روز سوم، كه آخرين روز از ايام تشريق است، به رمى جمرات پرداخت.(87)

پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در نزديكى ظهر و پيش از نماز، به رمى جمرات پرداخت. او در كنار جمره اولى بيش‏تر از وُسطى مكث كرد و در كنار جمره عقبى اصلاً توقفى نكرد و آن حضرت صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بالاى جمره‏ها را رمى مى‏كرد.

وى به مسلمانان فرمود كه در روز عيد همراه او به منى كوچ كنند و اما زنان آن حضرت صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در بعدازظهر عيد قربان كوچ كردند و رمى جمرات را هم شبانه انجام مى‏دادند. همچنين آن حضرت صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به چوپانان و خدمه اجازه داد كه شبانه عمل رمى را انجام دهند و شب را در خارج از منى بيتوته كنند.(88)

 

(79) - بحارالانوار، ج 21، ص 406 به نقل از المنتقى ما فى صحيح مسلم، ج4،ص36به‏نقل‏ازامام‏صادق عليه‏السلام از امام باقر عليه‏السلام از جابر

(80) - مغازى واقدى، ج 2، ص 1107 - 1108

(81) - بحارالانوار، ج 21، ص 406 به نقل از المنتقى، ج 4، ص 36 / مغازى واقدى، ج 2، ص 1108 به نقل از ابن عباس.

(82) - بحارالانوار، ج 21، ص 393 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234 / مغازى واقدى، ج 2، ص 1108 به نقل از على عليه‏السلام

(83) - بحارالانوار، ج 21، ص 400 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 235. اما در تاريخ مدينه منوره، ج 2، ص 617 از ابن شبة آمده است: عبدالله بن زيد سر آن حضرت را در همان لباس احرامش تراشيد و پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله احرامى خود را به او بخشيد. پس از آن محمدبن عبدالله بن زيد مى‏گفت: موهاى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه با حنا و گل خطمى خضاب شده است، نزد ما است.

(84) - مغازى واقدى، ج 2، ص 1108 - 1109

(85) - بحارالانوار، ج 21، ص 380 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 303 به نقل از امام جواد عليه‏السلام / واقدى هم آن را در مغازى، ج 2، ص 1109 به نقل از جابر نقل كرده است.

(86) - بحارالانوار، ج 21، ص 406، به نقل از المنتقى، ج 4، ص 36 و در مغازى واقدى، ج 2، ص 1110

(87) - همان، ج 21، ص 393 به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234

(88) - مغازى واقدى، ج 2، ص 1110